🍁🍂🍂❣🍂🍂🍁❣🍂🍁🍂🍂🍂رمان کوتاه، فانتزی و معرفتی 🍂 🍁قسمت ۱۵ و ۱۶ بهش نگاه کردم سرمو به علامت نه تکون دادم دستشو گذاشت رو بازوم: _بریم بعد بیایم؟ اصلا حالم خوب نبود. من چرا مادر خودمو فراموشن کردم؟نمیدونم لیلا چجوری بردم خونه. رفتم توی اتاق درو بستم زدم زیر گریه داد میزدم.... " چرا فراموشت کردم چرااااااا..." لیلا اومد داخل صورت اونم خیس از اشک بود لیلا:_گریه نکن قربونت برم بلند شو آماده شو من زنگ میزنم بلیط میگیرم باهم میریم پاشو عزیزم سرمو گذاشتم رو شونش: _نمیبخشتم لیلا، من 20ساله نرفتم پیشش لیلا:_مگه میشه نبخشه پاشو ببینم خودش گفت بری پیشش پاشو من زنگ میزنم «نرگس» میگم بلیط بگیره واسمون‌. پاشو عزیزم پاشو خودتو جمع کن بلند شدم رفتم تو حمام. اب و باز کردم زیر دوش زدم زیر گریه یاد خاطراتم با مامانم افتادم مامان:_پسرم زودباش. بنویس درساتو تا واست بستنی بگیرمااااااا مامان:_الان الکس میاد گلم ولی قول میدم بعد مدرسه حتما ببرمت فردا باشه عزیزم _باشه مامان خوبم قشنگم رفتم بغلش اخرین باری بود که بغلش کردم اخرین باری بود که بوسیدمش همون شب بود که الکس مست به خونه میاد میوفته به جون مامانم... با صدای در زدن لیلا از فکر بیرون اومدم: _چکار میکنی نیم ساعته بیا زنگ زدم به نرگس گفت واسه دو صبح کنسلی هست پس فردا هم پرواز هست کدوم؟ _شیش صبح سریع لباس پوشیدم آماده شدم. لیلا هم با یه ساک کوچیک اماده بود _توام میای؟ لیلا:_تو رو تنها نمیذارم با این حالت پیشونیشو بوسیدم: _خوبه که دارمت لیلا:_بدو بریم بدو ببینم دیر نشه..قبلش بریم یکم بگردیم باشه؟ _بریم خانمی بریم لیلا:_تو برو پایین تا من همه چیزو چک کنم... لیلا سریع رفت گاز و اینارو چک کرد زد بیرون در هارو قفل کردم رفتیم پایین در و واسه لیلا باز کردم نشست خودمم نشستم سمت دیگه... سوار هواپیما شدیم استرس داشتم واسه اولین بار بعد از بیست سال استرس گرفتم سر صندلی نشستم لیلا ... هنذفری شو گذاشت تو گوشش. زدم بهش.... لیلا:_بله _ بده ب من لیلا:_چی بدمت؟ اشاره کردم به هنذفری. یکیشو داد بهم هی از گوشامون میوفتاد اشاره کردم به شونم سرشو گذاشت رو شونم با آرامش شروع کردیم به آهنگ گوش دادن... 💚میزنم اسمتو با گریه صدا ندارم هیچکسی رو جز تو آقام یه شبه جمعه کاش بگم به مادرم پاشو مادر پاشو بریم کربلا پاشو مادر پاشو بریم کربلا بجز تو از کی بخونم نمیشن نوکرتونو دریابی این نوکرت رو دریاب تکست آهنگ منو بجز تو از کی بخونم نوکرتونو دریاب این نوکرت رو دریاب میزنم اسمتو با گریه صدا ندارم هیچ کسی رو جز تو آقام ترکیه که فرود اومدیم دوباره سوار هواپیما شدیم رفتیم انگلیس تا اونجا لیلا فقط دلداریم میداد . بالاخره رسیدیم . یه راست رفتیم قبرستون. لیلا منو تنها گذاشت. دراز کشیدم سر قبر تو قسمت مسلمونها خاک شده بود _مامان میبخشی منو؟؟ بد بودم مامان خیلی بد کردم. فراموشت کردم... میگفتمو بلند گریه میکردم. _بیست سال بهت سر نزدم مامان. نمیذارم اون الکس نامرد از زندون بیاد بیرون مامان بهت قول میدم مامان...کاشکی بودی دستتو میکشیدی رو سرم...میگفتی عصبی نشو گریه نکن کاشکی برمیگشتی حاضرم صبح تا شب از الکس کتک بخورم...کاشکی برگردی.‌‌..پاشو مادر پاشووووووووووو دیر رسیدم؟.ببخشید...چرا تو خواب خودم نیومدی چرا به خودم گلایه نکردی؟ چرا انقدر ناراحتی ازم؟ نمیذاری ببینمت. مامان دکترا گفتن منم چند وقت دیگه میام پیشت مامان خیلی دوست دارم بیام. لیلا چکار کنم؟ مامانم، جونم تنها میمونه تو این دنیا مامان تو اونجایی بگو بهم فرصت بدن من نمیتونم لیلا تنها بذارم نمیتونم مامان لیلا تنهاس کسی رو جز من نداره..... با شنیدم اسمم از شخصی برگشتم عقب یه زن تقریبا مسنی بود : _امیرحسین بلند شدم: _شما؟ یهو بغلم کرد: _عزیزم کجا بودی بیست ساله دنبالتم منم ماریا خالت قربونت برم کجا بودی؟ 🍁ادامه دارد.... 🍂نویسنده؛ فیروزه صفایی 🍂https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🍁🍁🍂🍂🍂❣🍂🍂🍂🍁🍁