。☆✼★━━━━━💠━━━━━━★✼☆。
🍃رمان واقعی تلنگری و آموزنده
#سه_دقیقه_در_قیامت
🍃روایت یکی از جانبازان مدافع حرم
🍃قسمت ۳۵ و ۳۶
يكي از همان سالها،وقتی خمس را پرداخت كردم.به آن پيرمرد تأكيد كردم كه رسيد دفتر رهبری را برايم بياورد.هفته بعد وقتی رسيد خمس را آورد، باتعجب ديدم كه رسيد دفتر آيت الله... است! گفتم:
_اين رسيد چيه؟ اشتباه نشده!؟ من به شما تأكيد كردم مقلد رهبری هستم.
او هم گفت:
_فرقي ندارد.
باعصبانيت با او برخورد كردم و گفتم:
_بايد رسيد دفتر رهبری را برايم بياوری.من به شما تأكيد كردم كه مقلد رهبري هستم و ميخواهم خمس من به دفتر ايشان برسد.
او هم هفته بعد يك رسيد بدون مهر برايم آورد كه نفهميدم صحيح است يا نه! از سال بعد هم خمس خودم را مستقيم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واريز ميكردم.يكی دو سال بعد، خبردار شدم اين پيرمرد روحانی از دنيا رفت.من بعدها متوجه شدم كه اين شخص، خمس چند نفر ديگر را هم به همين صورت جا به جا كرده!
در آن زمانی كه مشغول حساب و كتاب اعمال بودم،يكباره همين پيرمرد را ديدم.خيلی اوضاع آشفتهای داشت.در زمينه حقالناس به خيلیها بدهكار و گرفتار بود.بيشترين گرفتاری او به بحث خمس برميگشت.برخی آدمهای عادی وضعيت بهتری از اين شخص داشتند!پيرمرد پيش من آمد و تقاضا كرد حلالش كنم. اما اينقدر اوضاع او مشكل داشت كه با رضايت من چيزی تغيير نميكرد. من هم قبول نكردم.در اينجا بود كه جوان پشت ميز به من گفت:
_اينهايی كه ميبينی،اين كسانيكه از شما حلاليت ميطلبند يا شما از آنها حلاليت ميطلبی،كسانی هستند كه از دنيا رفتهاند. حساب آنها که هنوز در دنيا هستند مانده، تا زمانی که آنها هم به برزخ وارد شوند. حساب و كتاب شما با آنها كه زندهاند،بعد از مرگشان انجام ميشود.
بعد دوباره در زمينه حقالناس با من صحبت کرد و گفت:
_وای به حال افرادی که سالها عبادت کردهاند اما حقالناس را مراعات نکردند. اما اين را هم بدان، اگر کسی در زمينه حقالناس به شما بدهکار بود و او را در دنيا ببخشی، ده برابر آن در نامهی عملت ثبت ميشود.اما اگر به برزخ کشيده شود، همان مقدار خواهد بود.
اما يكی از مواردی كه مردم نسبتاً به آن دقت کمتری دارند،حقالله است.ميگويند دست خداست و انشاءالله خداوند از تقصيرات ما ميگذرد.حقالناس هم که مشخص است.اما در مورد حقالنفس يعني حق بدن، تقريباً حساسيتی بين مردم ديده نميشود! گويی حق بدن را هم خدا بخشيده!
اما در آن لحظات وانفسا، موردی را در پروندهام ديدم كه مربوط به حق بدن(حق النفس)ميشد.در روزگار جوانی،با رفقا و بچههای محل، برای تفريح به يكی از باغهای اطراف شهر رفتيم. كسی كه ما را دعوت كرده بود،
قليان را آماده كرد و با يك بسته
سيگار به سمت ما آمد.
سيگارها را يكیيكی روشن كرد و دست رفقا ميداد.من هم در خانهای بزرگ شده بودم كه پدرم سيگاری بود، اما از سيگار نفرت داشتم.آن روز با وجود كراهت، اما براي اينكه انگشت نما نشوم، سيگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به كشيدن كردم! حالم خيلي بد شد.خيلي سرفه كردم. انگار تنگی نفس گرفته بودم.بعد از آن، هيچوقت ديگر سراغ قليان و سيگار نرفتم. اما در آن وانفسا، اين صحنه را به من نشان دادند و گفتند:
_تو كه ميدانستی سيگار ضرر دارد چرا همان يكبار را كشيدی؟ تو حق النفس را رعايت نكردی و بايد جواب بدهی.
همين باعث گرفتاریام شد!در آنجا برخیافراد را ديدم كه انسانهای مذهبی و خوبی بودند. بسياري از احكام دين را رعايت كرده بودند، اما به حقالنفس اهميت نداده بودند.آنها به خاطر
سيگار و قليان به بيماری و مرگ زودرس دچار شده بودند و در آن شرايط، به خاطر ضرر به بدن گرفتار بودند.
🍃شراکت
از همشهریهای ما بود. كسی كه به ايمان او اعتقاد داشتيم.او مدتی قبل،از دنيا رفت.حالا او را در وضعيتی ديدم كه خوشآيند نبود! گرفتار عذاب نبود، امااجازه ورود به بهشت برزخی را نداشت!وقتی مرا ديد، با التماس از من خواهش كرد كه كاری برايش انجام دهم.
لازم نبود حرفی بزند، من همه چيز را با يك نگاه ميفهميدم.گفتم اگر توانستم چشم.او هم مثل خيلیهای ديگر گرفتار حقالناس بود. مدتی پس از بهبودی، به سراغ برادر كوچكترش رفتم، بلكه بتوانم كاری برايش انجام دهم.به برادرش گفتم:
_خدا رحمت كند برادر شما را، اما يك سؤال دارم، از برادرتان راضی هستی؟
نگاهی از سر تعجب به من كرد وگفت:
_اين چه حرفيه، خدا رحمتش كنه، برادرم خيلی مؤمن بود.هميشه برايش خيرات ميدهم.
گفتم:_اما برادرت پيغام داده كه من گرفتار حق الناس هستم. بايد برادر كوچكترم مرا حلال كند.
ايشان با اخم مرا نگاه كرد و گفت:
_اشتباه ميكنی.
گفتم:_اما برادرت به من توضيح داده. اگه لطف كنی و بشنوی برايت ميگويم.ولی بايد قول بدهی كه او را حلال كنی.
💠ادامه دارد....
🍃کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🍃
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
。☆✼★━━━━━━ - ━━━━━━★✼☆。