کنون کز مو به مویم اضطراب تازه می‌ریزد نسیمی گر وزد اوراقم از شیرازه می‌ریزد لب عیشم به هر عمری نوایی می‌زند اما زبان شیونم هردم هزار آوازه می‌ریزد دلی دارم که در آغوش مرهم زخم ناسورش نمک می‌گوید و خمیازه بر خمیازه می‌ریزد عجب گر نقشبندی‌های صبر ما درست آید که عشق این طرح بی‌پرگار، بی‌اندازه می‌ریزد طالب آملی