🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿 فاطمه چشم از در بر نداشتم و در حالی که سعی داشتم خودم را پشت درخت پنهان کنم برای بار سوم زیر لب شروع به خواندن کردم _الله لا اله الا هو الحی القیوم،لا تاخذه سنته و لا نوم... _تقبل الله حاج خانم با شنیدن صدا ترسیده سر چرخاندم و به پشت سرم نگاه کردم با دیدن شخصی روبرویم آب دهانم را به زور قورت دادم قدمی به سمت من آمد. از ترس چادرم را جمع کردم و با درخت یکی شدم _ ببین ین منطقه‌ای که تو اومدی بهش میگن کمال آباد آیت الکرسی که سهله،اگه ۱۰۰ دور ختم قرآنم بگیری سالم بیرون نمیری از اینجا فهمیدی؟ دروغ می‌گفت من خودم در سریال کلید اسرار دیده بودم دختری که در ایستگاه مترو منتظر بود با دو بار خواندن آیت الکرسی دو فرشته سمت چپ و راستش محافظش بودند و اگر برای بار سوم می‌خواند خود خدا مراقبش بود. _چیه زبونت بند اومده ؟؟ کمی خودم را جمع و جور کردم _ این ینجا هر منطقه‌ای باشه دست هر کی باشه دستش از دست خدا که بالاتر نیست خندید و گوشه لبش را خاراند _ببین من امروز اونقدر بلا هوار شده سرم که حوصله موعظه و منبر ندارم جونتو دوست داری از اینجا برو _من تا ,کسی که منتظرش هستم رو نبینم نمیرم _منتظر کی هستی بگم بیاد ،یه دختر تک و تنها این وقت شب صورت خوشی نداره _محسن ،می‌خوام محسن رو ببینم ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄ کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅‍♂ پارت اول 🌿🌿 🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿