أسيرِالله
ما اعتقاد داریم تو حاضری و ناظر اما چنان زندگی می‌ کنیم که گویی تو نه حاضری و نه ناظر ، این تضاد ریش
تنها کسی که می‌تواند مرا از خانه‌ ای که یاد آباد توست بیرون ببرد تویی ! کشش حال و هوای این خانه‌ ها به وجود توست ، نورشان از نور نام تو و عطرشان از شمیم یاد توست . پس جز تو چه کسی می‌تواند مرا از این خانه بکند ؟ من خو گرفته‌ ام به در و دیوار این خانه‌ ها . اگر مرا از این خانه‌ ها بیرون ببرند و در جایی نفس بکشم که عطر نام تو در آن نپیچیده نفس‌ ها حکم سوهان جانم را پیدا می‌ کنند و با هر نفسی احساس مرگ خواهم کرد . آقای مهربانم ! مرا مثل اهالی این خانه‌ ها لبریز از عشق خودت کن تا نفس کشیدنم در هر جا که باشم بانی انتشار عطر تو شود ، آن وقت دیگر فرقی نمی‌ کند کجا باشم وقتی جانم معطر به یاد تو شود ! شبت بخیر ذکر خدا ! محسن عباسی ولدی