#خاطرات_شهید
● در خانه مشڪلے برایم پیش آمده بود؛ بـا ناراحتے رفتـم سرڪار، حـاج احمد بلافاصله گفـت: چے شده چرا ناراحتی؟
مـن هـم گفتم با مادرم حرفم شده! .... جزئیات ماجرا را نیز توضیـح دادم.
● خیلے از دستم عصبانے شد و گفـت: وسـایلت را جمـع ڪن و بـرو! ڪسے ڪـه بـا مادرش دعوا ڪرده ،ڪار خیرش در مسجد هم قبول نیست.بعد هم گفت من هر چه دارم به برڪت دعاے مادرم دارم.
● واقعا هـم همین طور بود. خیلے به مادرش ارادت داشـت و با احترام خاصے بـا او برخورد مے ڪرد. مے گفـت: براے جـذب در سپاه در روند ڪار ادارے ام بـه مشڪل برخوردم و ڪلا ناامید شدم. اگر مادرم دعا نمے ڪرد پاسدار نمے شدم. به من سفارش ڪرد : اگر مے خواهے در دنیا و آخرت عاقبت بخیر شوے حتما باید دم مـادرت را ببینی!!
از ڪتاب: پروانه هاے شهر دمشق
#شهید_احمد_عطایی
#سالروز_شهادت ......🕊
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹