دیالکتیسینها نوعا میان تضاد و تناقض فرق نگذاشته اند .. اصل مزبور را گاهی اصل تضاد و گاهی اصل تناقض نامیده اند و گاهی هر دو را ذکر کرده اند. تضاد یک معنای حقیقی دارد که مورد توجه دقیق فلاسفه است و یک معنای تسامحی که احیانا طبق اصطلاح عامیانه به کار می روند. باید معین شود که کدام را می گویند. معنای دقیق تضاد نسبت میان دو امر وجودی است که متضایف (مانند پدر و پسری) نباشد و در محل واحد در زمان واحد از جهت واحد جمع نمی شوند. این تعریفی است که قدمای فلاسفه گفته اند. طبق این تعریف دو وجود مستقل جوهری نیز متضاد حساب می شوند؛ این انسان و آن انسان نیز که امکان اجتماع در محل واحد حقیقی ندارند متضاد هستند. - محل واحد، اعم از ماده در برابر صورت، و یا موضوع در برابر عرض می باشد-. لیکن فلاسفه ی مشاء گفته اند: متضادان دو پدیده ی وجودی غیر متعارف هستند که به طور تعاقبی بر یک موضوع وارد شوند و تحت جنس قریب واحدی قرار گیرند و میانشان کمال اختلاف باشد. و بنابر این تعریف صرف جمع نشدن در یک جا کافی نیست، هر مفهومی از مفهوم دیگر جدا است؛ هر نوع خارجی از نوع دیگر خارجی جداست ولی این جدایی تضاد نیست. تضاد نسبت میان دو پدیده ی وجودی است که هر یک بالذات دیگری را طرد نماید. بالذات، یعنی به آن دیگری نظر دارد و با توجه به آن، آن را طرد می کند نه این که فقط جمع نشوند. و این معنی فقط بدین جهت می شود که دو پدیده ی مزبور، پدیده ای عارضی باشند که هر یک بر سر تصاحب موضوع، دیگری را نفی کنند. و همان طور که ملاحظه کردید حتما میان دو پدیده مزبور باید کمال اختلاف باشد زیرا اگر این قید را اعتبار نکنیم پدیده های زیادی هستند که در اضافه به هر طرف خاصیتشان تغییر می یابد، مثلا سفیدی و سیاهی ضد هستند ولی زردی و قرمزی و سبزی را چه بگوییم؟ جزء کدام طرف حساب کنیم؟ برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۹۷ و ۲۹۸ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami