4) ⚫️روش بررسی‌های تاریخی از نظر شیخ مفید قدس‌سره شیخ مفید (قدس‌سره) در جلد دوم ارشاد، صفحۀ دویست و شصت، می‌گوید: «وَذَكَرَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِ الْأَخْبَارِ وَرُوَاةِ السِّيَرِ وَالْآثَارِ وَأَيَّامِ الْخُلَفَاءِ: أَنَّ الْمَأْمُونَ لَمَّا أَرَادَ الْعَقْدَ لِلرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى (علیه السلام) وَحَدَّثَ نَفْسَهُ بِذَلِكَ أَحْضَرَ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ فَأَعْلَمَهُ مَا قَدْ عَزَمَ عَلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ وَأَمَرَهُ بِالاجْتِمَاعِ مَعَ أَخِيهِ الْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ عَلَى ذَلِكَ فَفَعَلَ وَاجْتَمَعَا بِحَضْرَتِه، فَجَعَل الحسن يُعَظِّمُ ذلك عليه ويُعَرِّفه ما في إِخْراجِ الأمْرِ منِ أهْله عليه؛ و گروهى از تاريخ‌نويسان و وقايع‌نگاران زمان خلفا روايت كرده‌اند كه چون مأمون تصميم‌ گرفت وليعهدى خود را به حضرت رضا (علیه‌السلام) واگذار كند، فضل‌بن سهل را طلبيد و او را از تصميم خود آگاه ساخت و به او دستور داد با برادرش حسن‌بن سهل نيز در اين باره گفت‌و‌گو كند. فضل نزد برادرش حسن رفت و هر‌دو پيش مأمون آمدند. حسن‌بن سهل بزرگى اين كار را به مأمون گوش‌زد كرد... (ترجمۀ ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 251 و 252).» هر‌چند این واقعه را همۀ تاريخ‌نويسان و وقايع‌نگاران ذکر نکرده‌اند، شیخ مفید در این متن به نقل گروهى از آن‌ها اعتماد کرده‌است. ایشان در کتاب الفصول المختارة می‌گوید: «بل في قوله إن انشقاق القمر لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) كان ظاهرا في حياته و مشهورا في عصره و زمانه و قد أنكر ذلك جماعة من المعتزلة و غيرهم من‌ أهل الملل و الملحدة و زعموا أن ذلك من توليد أصحاب السير و مؤلفي المغازي و ناقلي الآثار و ليس يمكنه أن يدعي على من خالف فيما ذكرناه علم الاضطرار و إنما يعتمد على غلطهم في الاستدلال فما يؤمنه أن يكون النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) قد نص على نبي من بعده و إن عرا من العلم بذلك على سبيل الاضطرار و بم يدفع أن يكون قد حصلت له شبهات حالت بينه و بين العلم بذلك كما حصل لخصومه فيما عددناه و وصفناه و هذا ما لا فصل فيه؛ بلکه از سخن قاضی چنین بر‌می‌آید که ما‌جرای شق‌القمر در زمان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) امری روشن و آشکار و معروف و مشهور بوده‌است، هر‌چند گروهی از معتزله و برخی افراد از ملل و نحلل دیگر و برخی مشرکین و ملحدین این واقعه را نپذیرفته و گفته‌اند این ما‌جرایی ساختگی و از بر‌ساخت‎‌های مورخان و واقعه‌نگاران و گزارش‌گر‌های تاریخی است. بنا‌بر سخن قاضی، این واقعه واقعه‌ای معروف و مشهور بوده‌است، ولی او مقابل منکران آن واقعه نمی‌تواند به معروف و مشهور و ضروری بودن آن استناد کند و سخن مخالفین و منکرین شق‌القمر را با استناد به ضرورت آن نفی کند. او نیز در پاسخ به مخالفین به ضروری بودن واقعه استناد نکرده‌است، بلکه اشتباه و مغالطۀ استدلال آن‌ها و نا‌راستی آن را نشان داده‌است. بر‌اساس این، او چگونه مطمئن است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) شخصی دیگر را، بعد از خودش، به‌عنوان نبی معرفی نکرده‌است، هر‌چند این مطلب برای او امری ضروری نیست؟ به‌راستی او چگونه این مسئله را رد می‌کند که چه‌بسا این مسئله امری ضروری بوده و هست، ولی شبهاتی بین او و ضرورت این مسئله حائل شده‌است؟ هم‌چنان كه بر خصم‌های قاضى چنین شبهاتی در آن‌چه در قبل شمرديم، عارض شده‌است، در مسائلی مانند نص بر رجم زانى و غير آن. و هيچ تفاوتى ميان اين و آن‌چه در سابق گفتيم وجود ندارد (الفصول‌المختارة، صص 20 و 21).» شیخ مفید (قدس‌سره) شک و تردید در‌بارۀ واقعۀ مورد‌اتفاقِ کتبِ تاریخی را جدلی از روی عناد می‌داند. ایشان در جای دیگری از فصول مختاره می‌گوید: «على أن قصة ابن جرموز في قتل الزبير و المعنى الذي وجب له به النار معروف عند من سمع الأخبار غير مختلف فيه بين نقلة السير و الآثار و ذلك‏ أنّ ابن جرموز كان يوم الجمل‏؛ با آن‌كه ما‌جرای ابن‌جرموز و چیزی كه به سبب آن، آتش بر آن واجب و حتمی و ضروری شده‌است، برای کسی که از اخبار و گزارش‌های تاریخی آشنا باشد، مشهور و معروف است و او خلاف و اختلافى در نقل آن نمی‌یابد و آن ما‌جرا این است که ابن‌جرموز در جنگ جمل با عایشه بوده‌است (الفصول‌المختارة، ص 144).» ایشان در جای دیگری از کتاب یاد‌شده گفته‌است: «فبين سبحانه أن ذوي الأرحام أولى بذوي أرحامهم من المهاجرين الذين لا رحم بينهم و من المؤمنين البُعَدَاءِ منهم في النسب ثم قال إلا أن تتبرعوا عليهم فتفعلوا بهم معروفا و هذا مما لا يختلف فيه من عرف الأخبار و نظر في السير و الآثار مع دلالة تتضمن الكلام؛ پس خداى سبحان بيان كرده‌است كه خويشان نسبت به يک‌ديگر از مهاجرين و مؤمنینی که خویشی ندارند، اولی هستند. سپس خداوند سبحان می‌فرماید مگر اين‌كه شخصی برای آن‌ها وصيت كند و بخواهد در حق کسی غیر از خویشاوندانش خوبی کند. 🔸🔸🔸ادامه دارد