🔻نَقلی که عقول را ربود:
تأسّف از تنزّل امر سیاسی
🖊مهدی جمشیدی
۱. آیتالله خامنهای در دیدار با رئیسجمهور و هیئت دولت تصریح کردند که دربارۀ «بیشترِ» وزرای پیشنهادیِ رئیسجمهور و در مقام مشورت به ایشان گفتم: «نمیشناسم و نظری ندارم». در این گفته، دو نکته وجود دارد: نخست اینکه ایشان، «همۀ وزرای پیشنهادی» و یا حتی اکثریّت آنها را نمیشناختند و تأیید نکردند و این برخلاف روایتی است که مدعی بود «همۀ وزرا» به تأیید ایشان رسیده است و بدینجهت باید به همۀ آنها رأی داد؛ دیگر اینکه با وجود آنکه ایشان دربارۀ بیشترِ وزرای پیشنهادی، شناخت و نظری نداشتند، اما این افراد به «مجلس» معرفی شدند و این یعنی لازمۀ معرفی وزرا به مجلس، «تأیید رهبر» نیست و مجلس باید بهطور «مستقل» و «مسئولانه» تصمیم بگیرد و تصوّر نکند که معنی مشورت رئیسجمهور با رهبر انقلاب این است که اگر مجلس به برخی از وزرا، رأی اعتماد ندهد، این است که در برابر موضع رهبر انقلاب ایستاده است. خطای اخیر رئیسجمهور در «روایتپردازیِ ناراست» از مشورت با رهبر انقلاب، و همچنین «سادهنگری» و «ناپختهگی» و «نسجیدهکاریِ» اکثریّت مجلس در اطمینانِ مطلقِ به نقل رئیسجمهور - که هم برخلاف سیره و منطقِ رهبر انقلاب بود و هم ناسازگار با عقلانیّت انقلابی – تبدیل به یک تجربۀ تأسّفبرانگیز در دولت و مجلس شد.
۲. سخن رهبر انقلاب نشان داد که موضعِ جوانِ نوپایی همچون امیرحسین ثابتی، درست بود و عقلای سیاسیکارِ اصلاحطلب و اصولگرا، ره به خطا بردند و نامعقول و کودکانه عمل کردند؛ درحالیکه در طول یک هفته، وی را به شهرتطلبی و تندروی و خودنمایی متهم کردند و در جهت ترور شخصیّت او کوشیدند. او درست عمل کرد، اما مخالفان پُرمدعایش، نشان دادند که از «فهم سیاسی»، بهرۀ ناچیز دارند؛ هرچند سالهاست که در عرصۀ سیاسی و مجلس، حضور دارند. بسیار در همهجا بودهاند اما اندک آموختهاند؛ مدعیاند، اما تهیدست هستند؛ از عقلانیّت انقلابی - که به هر بهانه بر زبان خویش، لفظ آن را جاری میکنند - جز همین لفظِ القاشده و رسانهای، درک و تحلیلی ندارند؛ و در اثر یک نطقِ بیمنطقِ کوتاه، هیجانزده و اغوا میشوند و استدلالها و شواهد را بهراحتی کنار میگذارند. وقتی مجلس در چنین موقعیّت ساده و پیشپاافتادهای، اینچنین «عاجز» و «عوامزده» و «زودباور» است، در موقعیّتهای دشوار و پیچیدۀ سیاسی، هرگز نمیتوان به آن تکیه کرد. باید به حال انقلاب گریست که امر سیاسی در آن اینقدر تنزل یافته که اکثریّت نمایندگان مجلسش، از عوامِ کوچهوبازار، «سطحیتر» و «احساسیتر» نظر میدهند. اگر معرکهای رخ بدهد که حیات و تقدیر انقلاب به آن وابسته باشد، هرگز نمیتوان به چنین مجلسی دلخوش داشت؛ زیرا بهآسانی میتوان آن را به بازی گرفت و با یک نقلقولِ بیاساس، رأی آن را جابجا کرد. این وضع به آن معنی است که حتی در میان نیروهای سیاسی نیز، عقلانیّت رو به ضعف و کاستی نهاده و کجروایتها میتوانند اینان را نیز در بازیِ ساختهگیِ خویش، هضم کنند.
۳. به عنوان یک برداشت راهبردی و پهندامنه باید گفت امر سیاسی در جامعۀ کنونی، سخیف و سطحی و فرومایه شده و عقول در برابر احساسات، زانو زدهاند و تفکّر مستقل و خلافآمد، به انحطاط کشیده شده است. همهچیز به «روایت» وابسته شده و هرکه بتواند جریان رسانهای بیافریند و موج روایتی ایجاد کند، برنده خواهد بود. دیگر «استدلال»، مؤثّر نیست، بلکه بیمنطقی و قشریگری و تعصّب و لجاجت و هیجانزدگی، رایج گردیده است. تنها صدایی که شنیده نمیشود، استدلال است. بهآسانی میتوان دروغ گفت و انتخاب شد. کسی دربارۀ «صدق» و «کذب»، پرسش نخواهد کرد و «دلیل» نخواهد طلبید. «تفکّر»، دچار بنبست شده و این در سیاست، بیش از همهجا خود را نشان میدهد. امر سیاسی، به شارلاتانیسمِ گرهخورده به قدرت، فروکاهیده شده و نظریۀ مردمسالاریِ دینی، استحاله شده است. هرکه به معیارهای اصیل انقلاب، متعهدتر و وفادارتر است، تندرو و افراطی و متحجّر خوانده میشود و بوقلمونصفتهای دَمدَمیمزاج و آفتابپرستهای رنگپذیر، به مظهر عقلانیّت انقلابی یا اصلاحطلبیِ مردمگرا تبدیل شدهاند. الفاظ با معانیِ حقیقیشان بیگانه شدهاند تا سیاستِ معطوف به سعادت، به سیاستِ معطوف به قدرت تبدیل شود. امر سیاسی در اینجا، مبتنی بر مردمسالاری است، اما برآمده از منطق و عقلانیّت نیست، همچنانکه نسبتی با انقلابیگریِ مؤمنانه ندارد. هنگامیکه سازوکارهای تعلیم و تربیت دینی، علیل شوند و نفسانیّت در سیاست، جولان بدهد، شاید بتوان از مردمسالاری سخن گفت، اما نمیتوان از مردمسالاریِ دینی سخن گفت. و این مرض تا جایی پیش میرود که حتی مجلسی که باید عصارۀ ملّت باشد، به تجلّیگاهِ فروبستگیِ عقلانیّت و استقلال نظر تبدیل میگردد.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60