از وقتی توراهیان نور بهم ی برچسب شهید زین الدین رو دادن، شد رفیق شهیدم وشروع کردم هرچیزی که عکس شهید زین الدین رو داشت خریدم . ان موقع 13 سالم بود تا 16 سالگی ، که شهید ابراهیم هادی هم به رفیق شهیدام اضافه شد. 19سالم بود که به خاطر یِک سری اتفاق دلم شکست و به خدا گفتم یکی نصیب من بشه وهمسرم بشه که به عشق امام حسین اسمش حسین باشه، کارش فلان چیز و فلان جا باشه، قدش بلند باشه و ته ریش ولاغر وشبیه شهید زین الدین باشه واخلاقی شبیه ابراهیم هادی باشه. گذشت دوسال بعد یکی اومد که من مات بودم چقدر این طرف شبیه شهید ذین الدینِ.واز همه چیز جالب تر همه اون مشخصاتی که به خدا گفته بودم را داشت. . باشوهرم خادم بودیم اهواز که زنگ زدند گفتند از کار اخراجه. خیلی گریه کردم واز شهدا کمک خواستم ،صبح روز بعد بردنمون شلمچه از شهدای شلمچه هم کمک خواستم وختم برداشتیم ، فرداش به شوهرم زنگ زدند گفتند نه تنها اخراج نیستی ، بلکه رسمی هم میشی وگفتند سریع برگرده. خیلی خوشحال شدم سجده شکر به جا آوردم و همه خادم هارا شیرینی مهمون کردم. خلاصه خیلی ازاین شهدا حاجت گرفتم. شادی روح شهدا الخصوص شهدای شلمچه وشهید ذین الدین ابراهیم هادی، 3 تا صلوات. پ.ن:از خاطرات ی همسر پاسدار 🕊️ @aye_ha