فامیل در ابتدا کلا گیج شده بودند.
این از ریخت و قیافه داماد اینم از مکان خطبه عقد،آنها آدمی با این همه ریش جز در لباس روحانیت ندیده بودند.
بعضی ها که فکر میکردند طلبه است.
با توجه به اوضاع مالی پدرم خواستگارهای پول داری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم. برای همه سوال شده بود مرجان به چه چیز این آدم دل خوش کرده . عده ای با مکان ازدواج کنار امدن ولی میگفتند مهریه را کجای دلمون بذاریم!؟ چهارده تا سکه ام شد مهریه !
همیشه در فضای مراسم عقد کف زدن و کل کشیدن و اینها دیده بودم،رفقای محمدحسین زیارت عاشورا خواندند، مراسم وصل به هیئت و روضه شد. البته خدا درو تخته رو جور میکند.بعد از روضه مسخره بازی هایشان سرجایش بود ...
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
قصه دلبری📚❤️
@aye_ha