امیر گویی بدجور جا خورده بود!!! حق هم داشت حانیه ک متوجه شده بود پوز خندی نثار امیر کرد و مشغول نوشیدن قهوه اش شد و امیر همانگونه مات زده به حانیه خیره شده بود گویی تمام رویا و ارزو هایش جلوی چشمان یشمی اش در حال سوختن بودند حانیه:میدونی چرا؟ امیر:نه چرا؟ حانیه:گوشی تو بده من! ~امیر گوشی شو داد به حانیه و حانیه گوشی خودش را از کیفش بیرون اورد و به گوشی امیر زنگ زد... زنگ زدن حانیه به گوشی امیر همانا و نمایان شدن اسم👈LANATI هم همانا امیر متوجه گندی که ناخودآگاه بالا اورده بود شد... خاست گوشی اش رو از روبه روی حانیه بردارد که حانیه دستشو محکم زد رو گوشی امیر و مانع کار امیر شد! حانیه:که لعنتی اره؟..... شرمنده اخلاق ورزشی تون ولی امیر فکر نمیکنی ک عشق ما خیلی نقیضه؟ اونشب که شما خونه ی رویا دعوت بودید و من بهت زنگ زدم اسم منو ارزو خونده بود روی صفحه ی گوشی ات!و تو گفتی که میخاستم جنتی سیو کنم اشتباه شد لعنتی سیو کردم!کیو میخای گول بزنی امیر؟ اون همه عشق و علاقه که بین ما بود.................. امیر: اون همه عشق و علاقه که بین ما بود با سیو کردن اسم تو بانام لعنتی از بین نمی ره! نه...نمیتونی منو گول بزنی!سعی نکن بهونه جور کنی خانم حانیه خانم.... من تو رو از حفظم! بگی ف تا فیها خالدونت رو رفتم! پس بگو!!!!نیاز به بهونه نداری!دلیل اصلی تو بگو....چرا نمیخای با من ازدواج کنی.... ~امیر بلند شد دستشو محکم زد روی میز بلندگفت:چرا لعنتی؟ حانیه هم بلند شد و گفت:عین ارزو مث دیونه ها جلوی جمع عربده نکش....بشین همه دارن نگاه میکنن امیر و حانیه نشستند امیر جرعه ای از قهوه اش را نوشید و گفت:میشنوم! حانیه نفسی از جنس عمیق کشید و از داخل کیفش سه برگه ی کاغذ بیرون اورد و سمت امیر دراز کرد امیر:اینا چیه؟ حانیه:تا باز نکنی نبینی نخونی که نمیفهمی امیر برگه ی اول رو نگاهی انداخت ~نتیجه آزمایش بود حانیه دچار بیماریMS شده بود امیر:این چیه؟ حانیه:مگه سواد نداری؟ امیر:ینی چی؟ینی تو...... حانیه:اره من MS گرفتم یه چند ماهی میشه یادته یه روز اومدی بیمارستان من حالم بد شده بود....با ارزو بودی...من روزش نیومده بودم دانشگاه.... امیر:خب خب حانیه:یهو شبش نمیدونم چی شد...سرم گیج رفت و افتادم..... امیر بیماری من بیماری قلبی نیست که با یه عمل خوب بشه....بیماری MS درمان نداره...فقط میشه جلوی پیشروی شو گرفت.... امیر:تو حتی اگه ایدز هم داشته باشی من تا تهش میخام باهات بمونم و حانیه باز پوزخندی زد و به امیر اشاره کرد که برگه بعدی رو نگاه کنه امیر:برگه استقامت در اتریش؟پاسپورت و ویزا برای استقامت؟ حانیه:و زندگی کردن توی اتریش برای همیشه..... امیر:چی میگی تو...این یه بازیه؟یه شوخیه؟دوربین مخفیه؟ چرا این کارارو بامن میکنی حانیه:من باتو کاری ندارم هیچ تعهدی هم نسبت به تو ندارم....دارم؟ امیر:پس قلبت چی؟فکر میکردم دوسم داری! حانیه:من میخام برم اتریش برای درمان میگن دکترای اون جا یه راه حل داده برای درمان امیر:بیا باهم بریم منم میام حانیه:متاسفم امیر...من و تو از اولش هم برای هم نبودیم ازت میخام همه چیرو یه سو تفاهم ساده بدونی و به برگه بعدی نگاه کنی امیر به برگه بعدی نگاه کردو گفت:هه... بلیط هواپیما به مقصد اتریش تاریخ 1فروردین .... خیلی نامردی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─