دوست شماره 1امیر:سلام خانم موحد بابت پیروزی تون و شجاعتتون در اتریش تبریک میگم شما باعث افتخار هر چی پلیس مملکتِ هستید با وجود اینکه ی خانم هستید خوب تونستید ماموریتتون رو تنهایی به اتمام برسونید من:سلام خوش اومدین سپاسگزارم جناب دوست شماره 2امیر:سلام خانم موحد تبریکات منم بپذیرید... واقعا از خود گذشتگی قشنگ و شجاعانه ای بود شما جونتون رو توی این ماموریت ب خطر انداختید ترفیع تون حق مسلم شماست من:سلام خوش اومدین ممنون بابت تعریفاتون امیر بعد از سلام و احوال با سرهنگ نیم نگاهی به طرفم انداخت وخیلی سرد گفت: تبریک میگم ^لبخندی تلخ زدم و سرمو تکون دادم دوست شماره 1امیر:سرهنگ موحد بابت داشتن همچین دختری بهتون تبریک میگم مایه افتخارتونه ^دوست شماره 2 تایید کرد سرهنگ:لطف دارید بله ک افتخار میکنم حانیه باعث افتخار من و مادرشه دوست شماره1امیر:خیلی خوشحالم که قراره با شما همکاری کنم قراره انتقالی بگیرم اداره شما من:متاسفانه این سعادت نصیب من نمیشه فردا بلیط دارم برای اصفهان میرم برای تدریس حقوق برای همیشه دوست شماره1امیر:عه چه حیف شد دوست شماره2امیر:ولی بازم برای ما افتخارید خانم موحد ^سرمو میندازم پایین اما میفهمم ک امیربهم نگاه میکنه انگار خیلی تعجب کرده ~برام چ فرقی میکنه که مایه افتخار کسی باشم یا ن برام چ فرقی میکنه ک تو کارم موفق باشم یا نه وقتی برای همه وجودم، اندازه یک سر مورچه ارزش ندارم برام موفیقت و عزت و مقام چ فایده داره حاضرم تحصیلات و موفقیت م صفر بود ولی امیر دوسم داشت و نگاهم میکرد و بهم توجه میکرد یبار دیگه نگاهش میکنم...داره با رفیقاش صحبت میکنه و اخم کمرنگی هم رو صورتشه...انگا اخم جزو لاینکف صورتشه... چقد تیپش حانیه کشه...یه کت و شلوار مشکی با پیرهن مشکی...کلا سرتاپاش مشکیه... لامصب ست شدیم منم سرتا پا مشکی پوشیدم این گودزیلا ی عوضی موهاشم به سمت بالاس...در کل عالی شده...گودزیلای عوضیه خوشتیپ😒 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─