آه مادرانه درب ماشین یخچالی اش را باز کرد تعدادی کیسه های سفید با سایزهای متوسط درونش بود ابتدا فکر کردم غذای کمکی برای مردم مظلوم فلسطین است. چون در خبرها شنیده بودم آب و غذا و برق را قطع کرده‌اند. استوری بعد را که دیدم متوجه شدم جنازه های کودکان مظلوم فلسطین است. استوری بعد را که با تاری چشم حاصل از اشک،میدیدم کودکی نوپا بود که بی جان او را میان پارچه ی سفیدی می‌گذاشتند. با همان لباس های عروسکی و رنگ رنگی اما خاک و خون آلوده. دستانش را کنارش گذاشت تا کفن او را ببندد متوجه شد لباس زیرش تا خورده. از این لباس های زیر دکمه بود. که من در فصل سرما تن بچه هایم می‌پوشم تا سوز سرما تن نازکشان را نرنجاند. حتما هوای فلسطین هم سرد است که مادر این طفل این لباس را پوشیده است. لباس را پوشیده تا تن نحیف و کوچک فرزندش را چند صباح دیگر در بستر بیماری و تب ناشی از سرما خوردگی نبیند. چه می‌دانست که دستِ خونینِ رژیمِ غاصبِ شکست خورده ی کودک کش،تا چند ساعت دیگر خون او را میریزد! نمیدانم اکنون مادرش زنده است یا نه. اما چه در این دنیا باشد چه در آن دنیا، حتما لحظه ی جان دادن فرزند کوچکش را، دیده است. به این فکر میکنم آن مادر زمانی که دکمه های زیرپوش کودکش را می بست در چه فکری بود؟ ترس و لرز داشت از آشوب و بمب های اطرافش یا سعی میکرد به حکم غریزه مادری اش، طوری وانمود کند که فرزندانش نترسند. من از امروز و از همین لحظه دیگر به صورت عادی دکمه های لباس های فرزندانم را نمی‌بندم. با بستن هر دکمه اشک میشوم و آه. آهی که خبر از نهان جانم دارد. آهی که به وعده ی حقِ پروردگار،گره خورده است و قطعا ظالم را نابود میکند.* از تیر آه مظلوم ظالم امان نیابد صائب تبریزی وَبِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ ✍🏻مریم زارعی *این تصویر را در پیج خبرنگار فلسطینی مشاهده کردم که لحظه به لحظه از اوضاع غزه خبرگزاری میکند. https://eitaa.com/az_jan_nevesht