بسم الله الرحمن الرحیم برای او که نه میشناختمش و نه میشناسمش راستش را بخواهی من تو را نمیشناختم فقط اسمت را شنیده بودم گاهی هم رسمت را؛ صبح روزی که فهمیدم شهید شده ای تا ظهر گریه کردم... در دلم آشوبی بود از جنس رنج از جنس غم از جنس حسرت رنج نشناختن غم ندیدن حسرت نداشتن من در رسانه ها دنبال تو میگشتم دنبال کسی که بعد از شهادتش آتش به دلم انداخته بود؛ آتشی بس گداخته... چند روز اول که فقط به دنبال تکذیب بودم. تکذیب شهادتت... اگر بگویم بعد از چند ماه باور کردم دروغ گفته ام... من هنوز هم وقتی عکست را میبینم می گویم خدا حفظت کند... می گویند یک سال از نبودنت گذشته... ولی من هنوز هم رنج دارم.رنج نشناختنت من هنوز در رسانه ها دنبال تو میگردم یک سال است میخواستم از تو بنویسم ولی نمیشد نوشتن راه و رسم دارد و چه سخت است وقتی نتوانی غوغای دلت را به جان واژه ها بیندازی... صد ها نفر هم برای ما از ظهور میگفتندو کار برای ظهور، آنقدر اثر گذار و عملیاتی محور نبود؛ که شهادت تو بود سردارم من امروز خوشحالم از شهادتت نه چون آرزویت بود... نه چون استجابت تمام دعاهایت بود... نه چون انتظار شیرینت بود... نه چون گوارای وجودت بود... نه چون لایقش بودی... چون اگر شهید نشده بودی غوغای درونت به جان ما نمی افتاد من از روزی که تو شهید شده ای بیدار شده ام تو در کالبد این تن فقط میتوانستی اطرافیانت را بسازی فقط میتوانستی عمو قاسم بچه های شهدا باشی و برای آنها پدری کنی اما با شهادتت وسعت پیدا کردی وسعتی به اندازه ی قلب تمام ما تو هنوز هم هستی با قدرت تر و اثر گذار تر تو اکنون نه تنها عمو قاسم بچه های شهدا که عمو قاسم همه ی مایی... با همان عطوفت و مهربانی و پدرانگی... من امروز با اینکه نمیشناسمت در دلم سالهاست میشناسمت... فرماندهی کن بر این دل جامانده ی ما عمو قاسم شهیدم... ✍🏻مریم زارعی *این متن رو اولین سالگرد سردار نوشتم https://eitaa.com/az_jan_nevesht