آخر ماه صفر، اول ماتم شده است دیده‌ها پرگهر وسینه پرازغم شده است آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال! خون دل خوردن خورشید،مسلّم شده است آخر ای ماه سفر کرده که سی روزه شدی رنگ رخسار تو، همرنگ محرّم شده است عرشیان، منتظر واقعه‌ای جان‌سوزند چشم قدسی نفسان،چشمهٔ زمزم شده است شب تودیع پیمبر، شهدا می‌گفتند: آه ازاین صبح قیامت،که مجسم شده است تاکه برچیده شد ازروی زمین سایهٔ وحی آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است مجتبی گلشنی از لاله به لب،کرد وداع داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است باغ، لبریز شد از زمزمهٔ یاس کبود لاله،دل تنگ‌تر ازحجلهٔ ماتم شده است میهمانی،که خراسان شد ازاو باغ بهشت میزبان غم او عیسی مریم شده است ازهمان روز،که زد سکّه به نامش درطوس شب،پی کشتن خورشیدمصمم شده است تا بسوزد دل ذریهٔ زهرای بتول زهر در ساغر انگور فراهم شده است راستی تا بزند بوسه بر ایوان طلا کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است پایتخت دل صاحب‌نظران است این‌جا مشهد انگشت‌نمای همه عالم شده است گر چه بسیار خطا دیده‌ای از ما، اما سایهٔ مهر تو،کی ازسرِ ما کم شده است؟ گر چه من ذرّهٔ ناقابلم ای شمس شموس! بازپیوند من وعشق تومحکم شده است. 🖋محمدجوادغفورزاده