#امام_حسن_عسکری
دل بيا و بزن تو فريادی
كن تو از شورِ لحظهها يادی
پرده را نازِ پنجههايت كن
خوش بخوان نغمهای ز دلشادی
با فرشته به آسمان پر زن
تا بفهمی كه دل به حق دادی
با تفكّر كمی تو نجوا كن
تا كه عازم شوی بر اين وادی
تا ببينی چه كرده نورِ حق
با رخِ حجتش به افرادی
جمله عاشق صفت قلندوار
ذكرِ لبها بود چه ميلادی
دستشان جام و قلبشان گويد
جان فدای حسن گلِ هادی
ساقيا فصل ساغری آمد
شيعيان وقت سروری آمد
آدمی بر خودت تفخّر كن
عاشقان شاهِ دلبری آمد
يک حسن از تبارِ ثارالله
نور چشمِ پيمبری آمد
هر دو شهلا به شب زند طعنه
ماه زيبای حيدری آمد
خنده دارد حُدَيْثِه بر رويش
چون گلِ ياسِ كوثری آمد
بر سر كوچهی دلم دل را
ديدم امشب قلندری آمد
گفتم او را چرا تو سرمستي
گفت ميلادِ عسگری آمد
او كه جانِ همه جهان باشد
هر نگاهش چو آسمان باشد
عالِمِ عالَمِ نهان باشد
نورِ چشمانِ عاشقان باشد
گلرخش كرده ديدهها مجنون
هر چه پير از رخش جوان باشد
هر دو دستش گرفته بابايش
اشک شوق از بَصَر روان باشد
خالِ زيبای هاشمی مَنظَر
بر گلِ گونهاش نشان باشد
حيدر آرَد ملک ز سویِ حق
هديهاش شمس و كهكشان باشد
از شكوه و مقام او اين بس
پورِ او صاحب الزمان باشد
حسن فطرس
@marsiyeeh