▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۲۸ )
💠 در ذکر
تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از
کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ یوذاسف گفت که:
ای حکیم دیگر باره در باب
زهد و ترک دنیا سخن بگو و
مرا از احوال آن باخبر گردان
بلوهر گفت که:
چون دیدم دنیا را که دار تغییر و زوال و
تقلب احوال است، و دیدم اهل دنیا را
که پیوسته در دنیا نشانه ی تیرهای
مصایب و نوایب و بلاهایند و
همگی در گرو مرگ و فنایند
و دیدم صحت دنیا را
که بعد از آن بیماری هست
و جوانیش به پیری و عنا
و توانگریش به فقر و
درویشی مبدل
میگردد
و فرحش به اندوه
و عزتش به مذلت
و راحتش به شدت
منقلب میگردد
و امنیتش به خوف
و حیاتش به موت
منتهی می شود
و دیدم که
عمرها بسیار کوتاه است
و مرگ در کمین است
و قَدَر اندازانِ تقدیرات ایزدی
تیرهای قضا به سوی
هر کس در کمان
پیوسته اند
و بدن ها در نهایت
ضعف و سستی و ناتوانی اند
و از هیچ بلایی امتناع و ابا ندارند
و رفع هیچ بلیه از خود نمی توانند کرد
از مشاهده ی این احوال به یقین دانستم
که دنیا منقطع و زایل است و کهنه
می گردد و فانی می شود
و به آنچه از دنیا دیدم دانستم
احوال آنچه را ندیدم
و از ظاهر دنیا
حال باطنش
را معلوم کردم
و واضح و مخفی
و آشکار و پنهانش را
شناختم؛ و از گذشته اش
حال آینده اش را مشخص کردم
پس چون دنیا را شناختم
از آن حذر کردم
و چون به عیب های آن بینا گشتم
از آن گریختم
ای یوذاسف
می بینی کسی را در دنیا
در
پادشاهی و نعمت
و شادی و راحت
و عیش و رفاهیت
که مردم بر حال او رشک می برند
در شادی جوانی
و طراوت بدن
و شادمانی زیبایی سلطنت
و کامرانی و صحت بدن
و فراغ خاطر
و وسعت ملک و نعمت
که
ناگاه
دنیا از او بر می گردد هنگامی که
در عین سرور و بهجت
و زینت و راحت است
و از همه احوال
خوشوقت تر است
پس
بدل میکند
عزتش را به مذلت
و شادیش را به اندوه
و نعمتش را به بدحالی
و توانگریش را به درویشی
و فراخی نعمتش را به تنگی
و شدت و جوانیش را به پیری
و رفعتش را به پستی
و حیاتش را به مرگ
پس او را می افکند
در سوراخی تنگ
پر وحشت
تنها و بیکس و غریب
و از دوستان جدا می گردد
و از ایشان مفارقت می نماید
و برادران و یاران
او را وا می گذارند و
از ایشان حمایتی نمی یابد
و دوستان در این حال
دفع مضرتی از او نمی نمایند
و عزت و ملک و پادشاهی
و اهل و مالِ او را به
غارت می برد،
آن کسی که بعد از او
بر سریر ملک می نشیند
و چنان
از خاطرها فراموش می گردد
که گویا
هرگز
در دنیا نبوده و
هرگز
نامش بر زبانها جاری نگردیده
و هرگز
او را جاهی و منزلتی در دنیا نبوده
و هرگز
مالک بهره ای از زمین نگشته
پس
ای پسر پادشاه
دنیا را خانه خود مدان
و مسکن خود قرار مده و
مزارع و مساکن آن را ترک کن
اف بر او و تف بر روی او باد!
یوذاسف گفت که:
اف بر دنیا و بر کسی که فریب آن را
بخورد با این رسوایی احوال آن!
و رقت نمود و گفت:
ای حکیم
دیگر سخن بگو که سخن تو
شفای دردهای سینه ی من است
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۲۸
💠
@azkhodam
⚪️
ادامه دارد ⚪️