▫️ ادامه ی 🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف » ⏪  ( صفحه ۳۶ ) 💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است بر توضیح عیب های بسیار از دنیا 📚 نقل از کتاب عین الحیات علامه مجلسی رحمت الله علیه ⬅️ از ایشان پرسیدند که: این حال را از کجا دانستید و چگونه بر شما ظاهر شد؟ کاهنان گفتند که: چون این رعیت به سبب این مولود در اول مشغول لهو و لعب و باطل شدند و در آخر به عبادت و بندگی رو آوردند دانستیم که این مولود نیز حالش چنین خواهد بود و منجمان گفتند که: چون در مولود او زهره و مشتری هر دو در قوت بودند و زهره تعلق به اهل طرب و بطالت دارد و مشتری تعلق به اهل علم و عبادت دانستیم که این دو حالت در او خواهد بود ⬅️ پس آن طفل در نهایت قوت و تنومندی و قدرت نشو و نما کرد و چون نشأهٔ پادشاهی یافت آغاز بدمستی و بطالت و لهو و لعب و ظلم و جور و فساد و تعدی و تطاول نمود و محبوبترین مردم نزد او کسی بود که در این امور با او موافقت نماید و دشمن‌ترین مردم نزد او کسی بود که از اعمال او کناره کند و او را نصیحت نماید و مغرور شده بود به جوانی و صحت و توانایی و ظفر بر مطالب و نصرت بر دشمنان و نخوت و خودبینی، و سرور و شادی او به نهایت رسید و آنچه می‌خواست و آرزو داشت از دیدنی ها و شنیدنی ها، دید و شنید ⬅️ تا آن که به سن سی و دو سالگی رسید پس جمع کرد زنان بسیار و پسران بیشمار را که از اولاد پادشاهان نزد او جمع شده بودند و پردگیان حرم خود را از کنیزان با حسن و جمال و اسبان نفیس و مرکبهای فاخر و کنیزان و خدمتکاران خاص خود را همگی حاضر نمود و فرمود که خود را به انواع لباسها و الوان زینتها بیارایند و امر فرمود که مجلسی در مقابل مطلع آفتاب از برای او بنا کنند که زمینش از صحیفه‌های طلا باشد و اصناف جواهر در آن به کار برند و طول آن مجلس صد و بیست ذرع و عرض آن شصت ذرع باشد و فرمود که سقف و دیوارهای آن را به طلا زینت کنند و به الوان جواهر مرصع گردانند و امر فرمود که آنچه در خزاین او بود از نفایس اموال و جواهر و اسباب بیرون آورند و در مجلس او به ترتیب بچینند ⬅️ و فرمان داد که جمیع لشکری و امرا و سپهسالاران و نویسندگان و یساولان و دربانان و اشراف و بزرگان و علما و دانشمندان اهل مملکت او همگی با نهایت زینت و زیور حاضر شوند و فرمود که شجاعان عسکر و دلیران لشکرش بر اسبان نفیس سوار شوند و از برای هر صنف از صنوف امرا و وزرا و لشکری و رعایا و عامه خلق مکانی مقرر فرمود که صفها برکشیده در جاهای خود قرار گیرند و غرض او این بود که بر منظر رفیعی برآید و عظمت پادشاهی و اسباب سلطنت و جمعیت رعیت و وسعت مملکت و کثرت جنود و عساکر خود را به نظر درآورد تا سرور و عیش و طرب او زیاده گردد ⬅️ پس چون چنین مجلسی را مرتب ساختند به مجلس درآمد و بر تخت خود بالا رفت و بر تمام اهل مملکت خود مشرف شد و همگی او را سجده کردند و او را از مشاهده آن اسباب بی‌پایان و کثرت مطیعان و فرمانبرداران سرور عظیم حاصل گردید پس به بعضی از غلامان خاص خود گفت که: مملکت و رعیت خود را بر احسن وجوه مشاهده نمودم و شاد گردیدم اکنون می‌خواهم که منظر خویش را به نظر درآورم و از مشاهده جمال خود مسرور گردم ⬅️ پس آیینه‌ ای طلب نمود و در اثنای آن که در آن می‌ نگریست و مشاهده صورت خود می‌ نمود نظرش بر موی سفیدی افتاد که در میان موهای ریش او ظاهر گردیده بود مانند زاغ سفیدی که در میان زاغ های سیاه نمودار باشد از مشاهده این حال بسیار خایف و هراسان و غمگین و ترسان گردید و اثر اندوه بر جبینش ظاهر شد و شادیش به اندوه مبدل گردید و با خود اندیشه کرد که این نشانه‌ای است که جوانی به آخر رسیده و ایام سلطنت و کامرانی به نهایت انجامیده و این موی سفید
رسول ناامیدی
است که خبر زوال پادشاهی را بر من می‌ خواند و پیشاهنگ مرگ است که خبر مردن و پوسیدن را به گوش جانم می‌رساند هیچ دربانی مانع آن نتوانست شد و هیچ نگهبانی دفع آن نتوانست نمود تا ناگاه به من رسید و خبر مرگ و زوال پادشاهی را به من رسانید و به زودی سرور مرا به اندوه بدل خواهد کرد و شادی و عیش مرا زایل خواهد گردانید و بنای قوت و توانایی مرا درهم خواهد شکست و حصارهای محکم و لشکرهای فراوان برای دفع این نفعی نخواهد بخشید ⬅️ این است رباینده جوانی و قوت و زایل کننده توانگری و عزت این است پراکنده کننده جمعیت عزیزان و قسمت کننده میراث میان دوستان و دشمنان این است باطل کننده عیشها و مکدر سازنده لذتها و خراب کننده عمارتها و متفرق سازنده جمعیتها این است پست کننده صاحبان رفعت و خوار کننده اصحاب عزت و شوکت اینک در رسیده و بار خود را فرود آورده در خانه من و دام خود را برای صید من گسترده در کاشانه من ۳۶ 💠 @azkhodam ⚪️ ادامه دارد ⚪️