❤️🍃 با سلام و تشکر از شماااا ب خاطر گروه بی نظیر و عالیتون خداا خیرتون بده🙏🙏 اما مشکلی که من حدود ۱۳ ساله درگیرش اینه که من رو خونواده ی همسرم براش انتخاب کردن و اینکه بعد عقد بهم گفتم که کسه دیگه ای رو می خواستن چون اون خانم ساکن شهر بزرگ بودن از سر اینکه صاحب زندگی بشن دارن با من زندگی می کنن وناگفته نمونه که من هم گفتم کسی دیگه ای رو در نظر داشتم اماا الان پیمان زندگیم رو با شما بستم اینا رو تا اینجای مطلب داشته باشید اینکه همسرم زود از کوره در میره عصبی زود جوشی و اینکه هیچ مناسبتی ویا جای اصلا همراهی نمیکنه و تمام مناسبت‌ها رو از بعد اختلاف های عقدمون تماماا گفت که کنسل نه جایی میریم نه کسی حق رفت و آمد داره اوایل زندگی من با این گفته اش مشکلی نداشتم با درس و کار خانه مشغول بودم اما ب مرور افسرده شدم و خودم اصرار که بچه داشته باشیم اما اشتباه میکردم مادرم خیلی وقته که فوت کرده بود و چون با کسی در ارتباط نبودم کارو بدتر کرد افسردگی گرفتم کسی نبود زایمان کردم هیچ کس نبود پیشم چون تمام رفت و آمدها رو قط کرده بود حتی خونوادش هم نمی یومدن پیش من چون رفتیم شهر زندگی کنیم بعد زایمان دایمااا تنها بودم آخر سر زدم ب سیم آخر گذاشتم رفتم قهر که نرفتم باعث شد که اساس ها رو جم کنه بیاره خونه مادرش دوباره اوضاع بدتر شد بهتر نشد 😔 پسر من ۱ سالش هم نشده بود هر روز و جنگ و دعوا دوباره بعد چند ماه گذاشتم رفتم قهر مشکل من حل نمیشد کسی نبود که پامیش بزاره برای حل بدبختی من و من کم تجربه تو سن ۲۱ سالگی عاجز و ناتوان و وابسته ب پسرم که درخ است طلاق دادم اما با گرفتن بچه کل خونواده مخالف بودن مجبور شدم دوباره برگردم بدون اینکه مشکلم حل بشه وبعد از ۱سال ونیم پسر دومم بدون برنامه ریزی ب جمعمون اضافه شد اما خوب بهتر نشد بدتر و بدتر هم شد نه سر کار نی رفت نه در آمد درست حسابی و اینکه من با دوتا بجه دائما تو یجای که سرایدار بودیم و مذهبی و مقدس بود میزاشت میرفت 😭😭😭 دوباره کل خونوادم خواستن طلاق بگیرم که پشتم بودن با طعنه و زخم و زبون می زدند چرا باید با سن ۲۳ سال بار زندگی و مسولیت ی زندگی رو ب دوش بکشم اما تو کتم نمی رفت قبول کنم که کسی بچه هام رو ب فرزندی قبول کنه مخصوصا کوچیکه که شیر خوار ۲ ماهم نشده بود هنوز می خواستن اما ندادم پای همه جی وایسادم الان پسر کوچیکم کلاس سوم و پسربزرگم پنجم هستش اما با همه ی سختی های که ۸سال تموم جون کندم و درس خوندم و زندگی کردم باهاش خونه ای درست کرده که هیچ جوره آرامش و قرار ندارم اخلاق نداره دعوا مرافه دایماا میگه من تو رو ققطط و فقط بخاطر داشته های پدری گرفتم آخه خودشون سطح مالی‌شان خیلی پایین تر هستش و پدرم خیلی ب عرضه داشتن مرد اعتقاد داشت نه مهریه نه شیر بها سنگین نگرفتش برای کل اعضای خونواده اینطوری بودش اما برای من واقعااا بر عکس شد دیگه نمی تونم این حجم از بی توجهی و بی حیای و آبروریزی تو در و همسایه و دعوا مرافه رو تحمل کنم از محدوه دشهر ب شهرستان برگشتم با داشتن دوتا مدرک که خیلی سرترم اما باز خرد و تحقیرم میکنه دست ب زن داره فحاشی و توهین و جسارت میکنه واینکه بچه هام دیگه مخصوصا دیگه ازمن حساب نمی‌برند سر خود شدن و خیلی آزرده خاطر شدم و دائما پیش بچه ها تحقیرم میکنه میگه اگر تا الان با من ساختی بخاطر بدبختی خودم بوده کسی پشتم نبوده درصورتی که من بخاطر خودمو بچه هام و زندگیم پابند بودم خودش هیچ قیدوبندی حالیشون نیست کل خونواده ش طلاقی اونم چند بار چند بار هیچی براشون مهم نیستش😔😔 ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽