🌸🍃 ۲۴ ساله بودم و پرستار که با اجبار خانواده‌ام با شوهرم که ۳۵ ساله بود ازدواج کردم. خودم را متقاعد کردم که بعد ازدواج علاقمندی میاد و عشق در نگاه اول شاید عاقلانه نباشه. دوران عقد ارامی نداشتم هم کارش عسلویه بود مهندسه هم تک پسره و هر ۴۰ روز مرخصی میگرفت و میومد یک هفته به شهر محل زندگیمون درگیر حل و فصل کارهای خانواده‌ش بود و برای من خیلی وقت نمیگذاشت. اعتراض میکردم میگفت چاره‌ای نداره و بعد عروسی درست میشه و کنار همیم. بعد عروسی فهمیدم مشکل انزال داره جوری که۳ ماه تو خونه خودم دوشیزه بودم. یک هفته بعد مراسم عروسی با وجودی که تعهد داده بود بعد ازدواج کارش را منتقل کنه به شهرمون، زد زیر قولش و دوباره رفت اما یکماه یک هفته برمیگشت دفعه اخر یکماهه باردار بودم که پافشاری کردم و همراهش رفتم. برای زایمان برگشتم به شهرمون و تا ۷ ماهگی بچه‌ام دور بودیم بعد از اینکه فرزندم ۷ ماهه شد و قرارداد کارش به اتمام رسید باز کارش را منتقل کرد شهر دورتری و باز با پافشاری همراهش رفتم. کلا از همون ابتدای عروسی با توجه به اینکه گرم مزاج بودم باهاش به مشکل خوردم اما هر کاری کردم دکتر نرفت ، درمان نکرد و همکاری نکرد. میگفت مشکل از تو هست و من مشکلی ندارم. از ابتدای عروسی تو یک اتاق بسترش را جدا کرد و نسبت به مسائل زناشویی سرد بود‌. به سختی طی سالها بستر را یکی کردم. به جایی رسیده بود که اگه خودم هم برای رابطه پیش قدم میشدم پس میزد و با عناوین زشت من را بارها از خودش میروند. رابطه شده بود ۶ ماه یکبار اون هم دست و پا شکسته بخاطر مشکل زودانزالی و عدم نع وظی که متعاقبش ایجاد شد. سربسته به خانواده‌م هم گفتم چند بار قهر کردم اما حمایتم نمیکردن و راه پس و پیش نداشتم. جدا از این زبان تندی داره. تنها زنی که براش ارزش داره مادرشه و هر چی درمیاره خرج خانواده‌ش میکنه با وجودیکه انها احتیاج ندارن. به نیازهای روحی و جسمی من و بچه ها بی تفاوته. فقط شکممون را سیر میکنه و تو همکف منزل پدرش که دو طبقه هست ساکن هستیم. بماند که خانواده‌ش هم چقدر ازارم دادن . با وجودی که برام سخت بود اما تحمل کردم و خودم را متقاعد کردم که شوهرم از لحاظ جن سی مشکل داره و سردمزاج هست و به خاطر تربیت خانوادگیش هم شخصیت وابسته داره. سال ۹۴ کارش را منتقل کرد به شهر خودمون. تو زندگی همراهش بودم با همون رویه ای که داشت سر کردم . با وجودی که هیچ موقع سر موبایلش نمیرفتم ۵ سال پیش اتفاقی توسط پسر بزرگم از تو موبایلش فهمیدم بعد دو سال رابطه دوستی زن بیوه ای که ۵ سال از خودش بزرگتره را ۸ ساله صیغه کرده و همه جوره تامین عاطفی و مالیش کرده ولی چندسال یکبار در حد ضرورت با منت برام خرید میکنه. دنیا رو سرم خراب شد. من که دیده بودم شوهرم مشکل جنسی داره ده سال مخفیانه زن صیغه‌ای داشته فقط کنار من که بوده عین یک جنازه نقش ادم سردمزاج را بازی میکرده. بعد فهمیدن چندماهی با بچه ها رفتم خونه پدرم باز هم حاضر نشد طلاقم بده حتی گفتم مهریه‌ام را میبخشم و شرایط خونه پدرم مساعد نبود و به خاطر بچه‌هام بلاجبار برگشتم. بهش گفتم چرا این همه سال زن جوان و گرم و با محبت خودت را تشنه نگه داشتی و رفتی با اون زن، گفت از روز اول تو را نمیخواستم و ازدواجم با تو زوری بود. بدجور دلم شکست. روح و روانم نابود شد. من که با کم و زیادش، با اخلاق تند و بی محبتیهاش با نبودنهاش با کم کاریهاش با ازارهای مادرش همه جوره ساخته بودم. انتظار شنیدن هر حرفی را داشتم جز اینکه بگه تو را نمیخواستم.گفت هر کاری کردم تا خودت ول کنی بری اما نرفتی. گفتم بهم میگفتی چرا هیچ وقت به زبان نیاوردی؟ مگه زندگی با وجود ۲ بچه خاله بازی بوده؟ خلاصه کنم پسر بزرگم امسال دانشجوی مهندسی کامپیوتر شریف شده و پسر کوچکم هشتم تیزهوشانه و تو سن بلوغه. الان هم ۴۵ سالمه شاغل نیستم. از خانمهای عزیز کانال، از اقایون و برادران بزرگواری که نوشته من را میخونن تقاضا دارم به سوالات من جواب بدن. • ایا یک مرد تو ۳۵ سالگی را میشه اجبار به ازدواج با دختری کرد که دوستش نداره؟ • ایا مرد با وجود عدم علاقه یک زن را تا بیست سال همراه خودش میکشونه و ازش بچه دار میشه؟ • ایا مردی که تو رابطه با من عدم نعوظ داره و نمیتونه رابطه جن سی معمولی داشته باشه با یک زن دیگه مشکل نداشته؟ • جای من بودید چه رفتاری باهاش داشتین؟ باز بمونم سر زندگی؟ دیگه انگیزه موندن ندارم من شخصیت وابسته و اویزون ندارم. خداوکیلی حسرت یه کلمه محبت امیز به دلم موند. با وجود گرم مزاج بودنم به خاطر سرکوب غریزه‌ام صاحب هزار درد شدم اما متعهد و وفادار موندم. بارها بهش گفتم مهریه ام را میبخشم طلاقم بده راضی نمیشه. مهریه را یکجا میتونه پرداخت کنه چون زیاد نیست • چرا حاضر نبوده تو تمام این سالها طلاقم بده با وجودی که ازش بارها خواستم؟ اون که به گفته خودش از اول دلش با من نبوده چرا نگهم داشته؟