شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا #حامد من حامدم اصالتا اصفهانیم‌ ، الان که اینارو برای آروم شدن خودم می نویسم، دارم س
این امتناع منو تشنه تر میکرد به پدر و مادرم گفتم... از شرایطش و از خانوادش، هر دو تا یک هفته قهر کردن و گفتن این دختر به خانواده ما نمیخوره، از نظر مالی خیلی باهم فرق دارید.. گفتم من چکار به خانواده ها دارم! آخر من کلی قهر کردم و نیومدم خونه تا ناچارا پدرم به اصرار مادرم گفت باشه حالا که میگی چکار به خانواده ها دارم پس من یک هزاری به تو نمیدم که ازدواج کنی! قبل از مرگم هم ارثمو بین باقی بچه ها تقسیم میکنم اصلا برو همین حرفا رو به دختره بزن ببین حاضره زنت شه یا فقط بخاطر پولته؟ به ندا گفتم باید ببینمش و بهش گفتم پدرم گفته از ارث محرومم میکنه، و این شرطش برای ازدواج با توعه بهم گفت ببین حامد من تا الان بی پول بودم، برام عادیه، با اتوبوس جایی رفتن برام عادیه، استرس شهریه داشتن برام عادیه، ولی تو چی؟ تو میتونی؟ تو سختت نیست یدفعه بخوای اینطور زندگی کنی؟ یکم فکر کن... و من بی درنگ گفتم با تو همه چی راحته! خلاصه که قرار شد بریم خواستگاریش، خونشون ته ته شهر بود، خواهرم ستاره تا همونجا غر زد که اینا خونشون ته دنیاست و لباسامون خراب میشه، ماشین نتونست وارد کوچه تنگشون بشه! زدیم سر خیابونو راه افتادیم، یه کوچه تنگ و باریک و دراز که خونه ندا تهش بود! بازم ستاره لب به اعتراض باز کرد که دیدی خونشون ته دنیاست... در رنگ و رو رفته ای داشت، زنگ درو زدیم، یه حیاط کوچیک که توش پر بود از درختای انار و انجیر... باید شاخه هارو میزدی بالا تا بتونی ازش عبور کنی و تو سرو صورتت نخورن و بعد وارد یه اتاق میشدیم خونه قدیمی بود و خبری از پذیرایی و آشپزخونه اپن و مبل نبود ندا وسط خونه میدرخشید، بهمون خوش آمد گفتن، از لحظه ای که نشستیم تا لحظه ای که پا شدیم ستاره ایش و فیش کرد و منم چشم غره رفتم... درسته فقیر بودن ولی آدمای اصل و نصب داری بودن و مامان و بابام ازش خوششون اومد ولی پدرم حرفش همون بود و همونجا اعلام کرد که حامد از ارث محرومه و پدرش هم گفت اینا خودشون باید زندگی بسازن.. خلاصه با مهریه ۱۰۰ سکه توافق شد و هفته ی بعدش ندا مال من بود... مامانم روش نمیشد خانواده ندا رو نشون بده، و ما مثل زن و مردای بیوه رفتیم محضر عقد کردیم و شبش هم هرکی رفت خونه خودش! مادرم به زور مارو برد خونه، از ندا خوشش اومده بود میگفت دختر بدی نیست گناهش فقیر بودنشه، ولی ستاره مثل همیشه میگفت این واسه تو زن نمیشه یه روز بخاطر این صدتا سکه دودمانتو به باد میده و همشو از حلقومت میکشه بیرون ندید بدید... به اصرار مادرم، پدرم یه خونه پنجاه متری برامون رهن کرد، یکم پس انداز داشتم با همون وسایل اولیه زندگی رو خریدم پدرش هم کم نذاشت و هرچی که داشت بهمون داد، توانش همین بود! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽