شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 زنگ زد از یه شرکت خدماتی چهل تا کارگر گرفت ،شب تو باغ صندلی هارو چیدن ارکستر بود
🌸🍃 یه شب تو کلانتری بودم منو دادن بهزیستی تا خانوادم پیدا بشن ولی نشدن،همه ی اون شبایی که تو بهزیستی میخابیدم یه امید داشتم ،خانوادم بیام دنبالم ولی نیومدن.گلنسا گریه میکرد و منم گریه میکردم گفتم چرا رفتی گلنسا؟؟؟ تو که میدونستی من چقدر عاشقت بودم ،گلنسا دماغشو کشید بالا و گفت همش پونزده سالم بود پشتم حرف دراوردن و بعدش آواره شهری شدم که تا حالا ندیده بودم سه سال تو بهزیستی زندگی کردم و بعدش کارگری کردم خونه ی مردمو شستم پرستار پیرزن بودم ،نه درس خونده بودم نه هنری داشتم ،اونقد کارگری کردم تهش چی شد؟ سرپرست چند تا کارگر بدبخت تر از خودم و به اینجا رسیدم نفهمیدم کی از ترس گشنگی و بی کسی بیست سال گذشته گفتم چرا شوهر نکردی؟؟ خندید و گفت چون هنوز شوهر داشتم ،کی ما از هم طلاق گرفتیم؟؟ گفتم اونروز اونی که ازدیوار پرید کی بود؟؟ اون عوضی کیی بود؟؟؟ گلنسا به وضوح دستاش میلرزید و حرفی نمیزد التماسش کردم که بگو ولی حرفی نزد اخرش گفت اون روز هیچ کس خونه نبود مادرم رفته بود خونه خواهرم که حامله بود برادرم رفته بود با بابام سر زمین و خاهرام تو کوچه بودن ،فقط من بودم که صدای در شنیدم رفتم درو باز کنم دیدم شوهر خاهرم اومد داخل با برادرم کار داشت گفتم نیستش ،نگاه به دور و بر انداخت و گفت بقیه کجان؟؟؟ گفتم هیچکس نیست ،از خونه بیرون رفت و منم تو حیاط با مرغ و خروسا سرگرم بودم که دوباره صدای پا شنیدم تا اومدم ببینم کیه یه نفر با سنگ زد تو سرم.... به اینجا که رسید گلنسا به هق هق افتاده بود هر چی میخاستم ارومش کنم فایده نداشت ،نوبتمون شد فهمیدیم پاش ترک خورده تا پاشو گچ گرفتیم نیمه های شب بود و گلنسا هم سرم به دست رو تخت دراز کشیده بود کنارش نشستم که خودش دوباره شروع کرد به تعریف کردن شب وقتی ماجرا رو به مادرم گفتم زد تو دهنم و گفت اینو اگه به کسی بگی بدبخت میشیم خواهرت بیوه میشه داداشت قاتل میشه و شوهرت تفم تو روت نمیندازه به کسی چیزی نگو نیمه های شب مادرم دوباره از خاب بیدار شد و گفت گلنسا اینجوری نمیشه پاشو برو از اینجا فرار کن وگرنه خون راه میفته اسماعیل میکشتت من طاقت ندارم هممون بدبخت میشیم ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽