نقل شده یک مرتبه دیدم یک برگه سبزی در یکی از این شکاف های ضریح گذاشتند. با عجله از جا حرکت کردم فهمیدم دارند با من حرف می‌زنند، برداشتم دیدم رویش نوشته، ای کسی که علم کیمیا می‌خواهی. از خود بیخود شدم، مثل دیوانه ها این ور و آن ور دویدم. دیدم در حرم نمی‌توانم ببینم. به مسجد گوهرشاد رفتم. انتهای مسجد گوهرشاد به دیوار تکیه دادم و کاغذها را باز کردم بخوانم، دیدم نوشته ای ‌کسی که علم کیمیا می‌خواهی، سی و شش شرط لازم است. اولش آن است هیچ گناه صغیره و کبیره از تو سر نزده باشد؛ گناه آدم را بی‌خاصیت می‌کند. رذایل اخلاقی آتش می‌زند به مزرعه آدمیت و انسانیت، هر چه جمع می‌کنی به یک لحظه باد می‌برد. آدم آفت زده می‌شود. می‌گفت تمام وجودم لرزید، بقیه‌اش را نتوانستم بخوانم. اولش این است ، تو که می‌خواهی به این مقام برسی علم بهت بدهیم، «من لدنا».[۱۱]علم لدنی بدهیم، باید ظرف آماده باشد، ظرف آلوده و ظرفی که طهارت ندارد، نه، نمی‌شود؛ دل پاک می‌خواهد. چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است، بر رخ او نظر از آینه ای پاک انداز[۱۲] آینه پاک می‌خواهد؛ ولی ما آینه باشیم، پری رخ تاب مستوری ندارد  ، چه در فکری ز روزن سر برآرد. این پری رخ های عالم می‌آیند در آینه دل نگاه می‌کنند، آنجا اهلش می‌بیند. ایشان می‌گفت نتوانستم بخوانم شرمنده شدم. آره ، چه می خواستی، خودت را بپا. موانع را تا نگردانی ز خود دور ، درون خانه دل نایدت نور . ما خودمان مانعیم، نَفسِکَ، نفس انسان. تا این هست نمی توانی. ایشان می‌گفت کاغذها را روی هم برگرداندم بقیه‌اش را نخواندم. پشت کاغذها هم دیدم نوشته اند: رَأیتُ ضَبیا، فَقُلتُ ما اِسمُک، فَقالَ لوءلوء، فَقُلتُ لی لی، فَقالَ لا لا، نمیدانستم معنایش چیست؟ ضبی یعنی آهو، یعنی آهویی دیدم گفتم ای آهو مال منی؟  گفت نه. گفتم اسمت چیست؟ گفت لوءلوء. گفتم برای منی؟ گفت نه نه. برای تو نیستم. می‌خواهی آهو شکار کنی، آهو به دست بیاوری؟ برای توست؟ قابلیتش را داری؟ می‌گفت من میگویم که نه، شایدخیلی‌ها بفرمایند خیلی زیبایند هنوز هم به آن مقام نرسیده‌اند که بگوییم لی لی، برای مایی. ( در کتاب پاسداران حریم عشق هم این داستان آورده شده است ). به نقل از سخنرانی استاد فروغی در سایت موسسه برهان نقل کرامت بعدی در این آدرس: https://eitaa.com/azsharhebinahayat/423 کانال «از شرح بی نهایت» https://eitaa.com/azsharhebinahayat