ادامه روایت بالا👆
رسول خدا صلی الله علیه و آله سوی خانه خدیجه شتافت. خدیجه میگوید: من با تنهایی انس گرفته بودم و چون شب میشد سرم را میپوشاندم و پردهام را پایین میکشیدم در خانهام را میبستم و نمازم را به جا میآوردم و چراغم را خاموش میکردم و به بسترم میرفتم. در آن شب بین خواب و بیداری بودم که ناگهان پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و در زد. من گفتم:
کیست که حلقه ای را میکوبد که جز محمد صلی الله علیه و آله کسی آن را نمی کوبد؟!
پیامبر صلی الله علیه و آله با کلام دلنشین و بیان شیرین خود فرمود: باز کن ای خدیجه! محمد صلی الله علیه و آله هستم. خدیجه میگوید: من از مژده پیامبر شادمان برخاستم و در را باز کردم و پیامبر صلی الله علیه و آله وارد خانه شد.
از شرح بی نهایت
https://eitaa.com/azsharhebinahayat