#سبک_زندگی_شهدا 🌷
💢آن شب نان نداشتيم . قرار شد كه آقا مهدي ، عصر آن روز زودتر بيايد و نان بخرد ؛ چرا كه شب درخانه ما با رزمندگان جلسه داشت .
به هرحال آن شب دير آمد و نان هم نياورد . ظاهراً به بچه هاي تداركات لشگر گفته بود كه آنها با خودشان نان بياورند .
وقتي او به خانه آمد ، روي دستش پنج شش قرص نان بود . هنوز حرف نزده ، رو كرد به من و گفت : اين نان ها مال رزمنده هاست .
به شوخي به او گفتم : من هم همسر رزمنده ام ! او خنديد . من آن شب ، نان خرده هاي شب هاي قبلي را خوردم .
🌷( شهيد باکري )🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊
@baShoohada 🕊