eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
657 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
📚شروع زندگی ▫️روی پشت بام خانه یکی از برادرهای بسیجی،اتاقی بود که آن را مرغدانی کرده بود ولی بعلت بمباران استفاده نمی شد. کف آن مرغدانی را آب انداختم و با چاقو زمینش را تراشیدم.حاجی هم یک ملحفه سفید آورد با پونز زدیم که بشود دو تا اتاق.بعد هم با پول تو جیبی ام کمی خرت و پرت خریدم؛دو تا بشقاب،دو تا قاشق،دو تا کاسه و یک پتو هم از پتوهای سپاه آوردیم.یادم هست حتی چراغ خوراک پزی نداشتیم؛یعنی نتوانستیم بخریم و آن مدت اصلا غذای پختنی نخوردیم.این شروع زندگی ما بود. 🔖منبع :نیمه پنهان ماه2،ص24 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
🌷سردار شهید محمدرضا تورجی زاده🌷 نام: محمدرضا تورجی زاده نام پدر: حسن ولادت: 1344/4/23 (محله شهیدا
❤️ مرتب برای خانواده نامه میفرستاد‌ و در این نامه ها همیشه مارا نصیحت میکرد سفارش های او بیشتر در مورد و و... بود. اما این بار یک جمله دیگر به نامه اش اضافه کرده بود. نوشته بود اگر دختر خوب و مناسبی پیدا کردید من حرفی برای ندارم! فقط به شرطی که مانع رفتن من به جبهه نشود. چون من تازمانی که جنگ ادامه داشته باشد و تا زمانی که ولی فقیه زمان بگوید در جبهه خواهم ماند..‌.‌! تکاپوی خانواده اغاز شد... وقتی به مرخصی امد به او گفتم: اگر ازدواج کنی باید حضورت در جبهه را کمتر کنی اما او قبول نکرد پرسیدم: پس برای چی به فکر ازدواج افتادی؟ بی مقدمه گفت: روحانی گردانمان گفته‌اند که نماز انسان متاهل انسان مجرد است. و اینکه برای رسیدن به انسان متاهل زودتر مسیر خودسازی را طی میکند آن شب محمد برای ما چندین روایت در مورد ازدواج و ثواب آن خواند و بعد هم گفت: از خدا خواسته ام اگر صلاح میداند من هم از این ثواب بهره مند شوم... تلاش های خانواده برای پیدا کردن همسری مناسب برای محمد ادامه داشت تا اینکه در اخرین نامه اش گفت دیگر دنبال پیدا کردن همسر برای من نباشید!!! چند روز بعد هم خبر را آوردند...
‍ 💕💝هوالعشــــــــــق 💕💝 همسر سردار : وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان و حتی روزها گرسنگی کشیده بود، جاده ها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشته بود، اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد. می نشست و به من می گفت در این چند روزی که نبودم چه کار کرده ای، چه کتابی خوانده ای و همان حرفهایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست. من واقعاً احساس خوشبختی می کردم. 🌹 🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌷 💢آن شب نان نداشتيم . قرار شد كه آقا مهدي ، عصر آن روز زودتر بيايد و نان بخرد ؛ چرا كه شب درخانه ما با رزمندگان جلسه داشت . به هرحال آن شب دير آمد و نان هم نياورد . ظاهراً به بچه هاي تداركات لشگر گفته بود كه آنها با خودشان نان بياورند . وقتي او به خانه آمد ، روي دستش پنج شش قرص نان بود . هنوز حرف نزده ، رو كرد به من و گفت : اين نان ها مال رزمنده هاست . به شوخي به او گفتم : من هم همسر رزمنده ام ! او خنديد . من آن شب ، نان خرده هاي شب هاي قبلي را خوردم . 🌷( شهيد باکري )🌷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
🔰 شهیدي داشتیم ڪه‌ می‌ڱفت؛ باانگشتان‌دستــ هآتون ذڪر بگید؛ ڪه پَس فــردا، توقیامتــ تَڪ‌تڪ انگشتاتون شھادتـــ میدن..! تسبیح و صلواتـــــ شمار که نمیان شھادتـــــ بدن/: 🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada