به آسمان هفتم که رسیدیم نگاهم به بهشت برزخی افتاد، نمیدانید چقدر زیبا بود! از هر نعمتی بهترین هایش آنجا بود...
یکباره دیدم هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند، آنها مدتی قبل مفقودالاثر شده بودن و ما فکر میکردیم اسیر شده اند، آنجا بود که فهمیدم آنها به شهادت رسیده اند
خواستم وارد بهشت شوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند: این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست. در مقام بهشتی او تاثیر دارد، او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد...
این را که گفت یکباره پایین آمدم و روح به بدنم برگشت، تمام بدنم درد میکرد، من را در میان شهدا قرار داده بودند اما یک نفر متوجه زنده بودن من شد و من را به بیمارستان منتقل کردند و ...»
محمدحسن ادامه داد: « حالا من فقط یک کار دارم. من بهشت و جایگاه خودم را دیدم ، حتی یک لحظه نمیتوانم این دنیا را تحمل کنم، آمده ام فقط رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم»
محمد حسن کاظمینی سه ماه بعد بلافاصله پس از ترخیص از بیمارستان، با جلب رضایت پدر راهی جبهه شد، و یک هفته ای از حضورش در جبهه نمی گذشت که در حین گشت زنی با گلوله مستقیم دشمن به شهادت رسید.
دو سال بعد جنگ تمام شد و اسرای ایرانی به کشور بازگشتند، اما اثری از برادران محمد حسن نبود، بعدها در عملیات تفحص پیکر دو برادر محمد حسین هم پیدا شد و در کنار بردارشان و در جوار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند...
منبع: کتاب بازگشت ، فصل سوم
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#شهید_محمدحسن_کاظمینی
@ba_shahhidan