#مناجات_با_خدا
#سیدرضانریمانی
بر تن بی جان من ای جان من جانی ببخش
نامه جرم مرا وقتی که میخوانی ببخش
پشت کردم به تو اما بیشتر پشتم شکست
بد غلط کردم خودت هر طور میدانی ببخش
جور عصیان مرا آقا به سختی می کشد
یوسف زهرا شده مهجور و زندانی ببخش
من غریبه نیستم دستی بکش روی سرم
بنده درمانده ات را قبل مهمانی ببخش
مفت و مجانی تو را از دست دادم با گناه
دست من خالی است یارب مفت و مجانی ببخش
آبرویم میرود، پیش همه خارم نکن
بین آغوشت بگیرم باز و پنهانی ببخش
قبل آنکه صورتم را رو به قبله میکنند
مثل مردم راحت از من روی نگردانی ببخش
بین آتش هم بیوفتم دوستت دارم ولی
پیش زهرا و علی منرا نسوزانی ببخش
عذر خواهی میکنم خیلی خلاصه مختصر
کار دارم با حسین تو مرا عالی ببخش
روضه خوانی پیش مادر زجه زد آهسته گفت
سنگ تیزی خورد بر ابرو و پیشانی ببخش
چکمه بود و ضربه های پشت هم بر سینه اش
شمر بود و دامنی و دست لرزانی ببخش
امشب از دیوار نفسم تا خدا پر میکشم
میروم از جمکران و سامرا سر میکشم
جای جاه و ساغر و می چشم دلبر میکشم
چشم خود را زیر پای صاحب در میکشم
گرچه دور ماه شده با معصیت ها خط کشی
نیمه شب در میزنم چون آمدم منت کشی
با نگاهی من که نه یک عمر دلها رو خرید
او دل نازکتر از برگ گل ما را خرید
سائلان کوچه های عشق مولا را خرید
از میان جمعیت هر عبد تنها را خرید
نوکرش خیلی خجالت داشت آخرها نشست
او ولی آمد کنار بی نواترها نشست
بال هایم را گناه و معصیت ها چیده است
من خرابی ها به بار آورده ام او دیده است
گرچه از اعمال زشتم بیشتر رنجیده است
از هر چه بد گفتن از من پیش او نشنیده است
یا هوای نوکرش را داشته پیش همه
یا سفارش کرده او را به علی و فاطمه
او در آغوشم گرفت گرچه مادر میزند
چه کریم است و دلی دارد که پرپر میزند
مثل صیادی که بر قلب کبوتر میزند
به کسی که دوستش دارد خودش سر میزند
ما اگر با معرفت بودیم سر میباختیم
بارها دیدیم آقا را ولی نشناختیم
.