#مناجات وداع با #ماه_شعبان
#سیدرضانریمانی
ماه شعبان میرود ماه ضیافت میرسد
هرچه بر ما میرسد از سوی غفلت میرسد
غافل از عقبا شدیم و دل به دنیا دادهایم
از سوی دنیاست بر ما هر خسارت میرسد
من هنوز آمادهی مهمانیِ تو نیستم
از همه اعمال من بوی خیانت میرسد
من سحرهای رجب از دست دادم ای خدا
ماه شعبان نیز دارد به نهایت میرسد
من سحر را دوست دارم، وقت خلوت با تو است
لیک ابلیس است که با خواب غفلت میرسد
بندهی نفسم شدم، شیطان مرا تزویر کرد
تا ز او فرمان رسد از من اطاعت میرسد
خستهام از اینهمه بار گناهِ روی دوش
"قَدْ هَرَبْتُ" سوی تو آغوش بازت میرسد
من خودم "اَفْنَیْتُ عُمْری" را به چشمم دیدهام
مطمئنم که به زودی روز حسرت میرسد
ترسم از این است دریای گُنَه غرقم کند
گرچه میدانم که کشتیِ نجاتت میرسد
گرچه روی من سیاه است و تنم بو میدهد
لطف اربابم همیشه به رعیّت میرسد
من به اربابم حسین زحمت فراوان دادهام
از حسین اما به من همواره رحمت میرسد
رحمةالله هست او، باب نجات امت است
چون به زیر قبهی او استجابت میرسد
یک شب جمعه اگر مهمان شوم در کربلا
مطمئنم از سوی مادر عنایت میرسد
من به دستان بریده میدهم او را قسم
روز محشر با همین دستان شفاعت میرسد
گفت زینب مشک را دست عمویت دادهام
قول داده آب آرد پس برایت میرسد
تو دعا کن که عمو برگردد از این راه چون
گر عمویت رفت، خیمهها به غارت میرسد
برنگردد قدّ بابایت شکسته میشود
در زمان کوتَهی وقت اسارت میرسد
کوچه و بازار و دور ما پر از نامحرمان
از سوی هر ناکسی بر ما اهانت میرسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#مناجات_با_خدا
#سیدرضانریمانی
بر تن بی جان من ای جان من جانی ببخش
نامه جرم مرا وقتی که میخوانی ببخش
پشت کردم به تو اما بیشتر پشتم شکست
بد غلط کردم خودت هر طور میدانی ببخش
جور عصیان مرا آقا به سختی می کشد
یوسف زهرا شده مهجور و زندانی ببخش
من غریبه نیستم دستی بکش روی سرم
بنده درمانده ات را قبل مهمانی ببخش
مفت و مجانی تو را از دست دادم با گناه
دست من خالی است یارب مفت و مجانی ببخش
آبرویم میرود، پیش همه خارم نکن
بین آغوشت بگیرم باز و پنهانی ببخش
قبل آنکه صورتم را رو به قبله میکنند
مثل مردم راحت از من روی نگردانی ببخش
بین آتش هم بیوفتم دوستت دارم ولی
پیش زهرا و علی منرا نسوزانی ببخش
عذر خواهی میکنم خیلی خلاصه مختصر
کار دارم با حسین تو مرا عالی ببخش
روضه خوانی پیش مادر زجه زد آهسته گفت
سنگ تیزی خورد بر ابرو و پیشانی ببخش
چکمه بود و ضربه های پشت هم بر سینه اش
شمر بود و دامنی و دست لرزانی ببخش
امشب از دیوار نفسم تا خدا پر میکشم
میروم از جمکران و سامرا سر میکشم
جای جاه و ساغر و می چشم دلبر میکشم
چشم خود را زیر پای صاحب در میکشم
گرچه دور ماه شده با معصیت ها خط کشی
نیمه شب در میزنم چون آمدم منت کشی
با نگاهی من که نه یک عمر دلها رو خرید
او دل نازکتر از برگ گل ما را خرید
سائلان کوچه های عشق مولا را خرید
از میان جمعیت هر عبد تنها را خرید
نوکرش خیلی خجالت داشت آخرها نشست
او ولی آمد کنار بی نواترها نشست
بال هایم را گناه و معصیت ها چیده است
من خرابی ها به بار آورده ام او دیده است
گرچه از اعمال زشتم بیشتر رنجیده است
از هر چه بد گفتن از من پیش او نشنیده است
یا هوای نوکرش را داشته پیش همه
یا سفارش کرده او را به علی و فاطمه
او در آغوشم گرفت گرچه مادر میزند
چه کریم است و دلی دارد که پرپر میزند
مثل صیادی که بر قلب کبوتر میزند
به کسی که دوستش دارد خودش سر میزند
ما اگر با معرفت بودیم سر میباختیم
بارها دیدیم آقا را ولی نشناختیم
.