┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ |⇦•عزای اشرف اولاد آدم .. / و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم ۹۹ به نفس حاج سید مهدی میرداماد •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ●•┄༻↷◈↶༺┄•● *اما همه‌ی این حرفا و آرزوها بر باد رفت .. بچه رو گرفتُ برد .. من امشب اجازه میگیرم از سادات میخوان یه روضه ای بخونم برخلاف همیشه از بچه رو دست گرفتن نمیگم، از تیر سه شعبه نمیگم از فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ نمیگم .. از سر به پوست آویزان نمیگم ..از قنداقه‌ی غرق خون نمیگم .. امشب میخوام همه‌ی اینارو رد کنم بیام یه جایی، از اونجا به بعد روضه بخونم .. از اونجایی برات روضه بخونم که حسین نشست کنار قبر علی اصغر .. از اونجایی که خودش با دست خودش قبر کند ‌.. این شعر زبان حال ابی عبدالله با قبرِ .. تا با نوک شمشیر یه قبر کوچیک کند شروع کرد به قبر نگاه کردن ..* بارالها حسین از عشقی که زِ تو مُنفَک است میترسد قبر اما عجیب تاریک است پسرم کوچک است میترسد روی این تن چگونه سنگ لحد مثل اهل قبور بگذارم آه باید به جای گهواره پسرم را به گور بگذارم آه ای قبر صورتش زخمی ست آه ای قبر جسمش آزرده ست آه ای قبر تو مراقب باش تیر تازه به حنجرش خورده ست *زبانِ حال بگم .. تا بچه رو گذاشت توی قبر * اسْمَعْ افْهَمْ یا علی اصغر من ..* این صدای گرفته‌ی باباست برو تا مادرت نیامده ست .. بیم دارم برسد سر زده از راه رباب زودتر خاک بریزم که تماشا نکند *یک مرتبه شنید دو تا خانم دارن داد میزنن حسین صبر کن .. میخواست خاک بریزه دید رباب هی میخوره زمین هی بلند میشه .. صبر کن آقا یه بار دیگه بذار ببینمش .. حسین .. از قرآن برات روضه بخونم، هر وقت قصه‌ی مادر میاد مادرانِ زیادی تو قرآن هستن یکی از اون مادرا، مادرِ حضرت موسی ست .. داستان حضرت موسی رو همه شنیدید و بارها خوندید؛ وقتی بچه‌ی یه روزه گذاشت تو سبد گذاشت رو آبِ روان خیلی سخت بود برا مادر .. به مادر موسی چهار جمله رسید، عینِ عبارتِ قرآنِ .. این چهار عبارت انگار مادر موسی رو آرام کرد .. اول اینکه به مادر موسی وحی شد *وَ أَوْحَيْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌ ..* دوم دل مادر رو آرام کرد *رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا* دلش رو آروم کرد با این وحی .. سوم به مادر موسی قول دادن *إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ* ما برش میگردونیم .. چهارم بهش قول دادن پیغمبرش میکنن این پیغمبری میشه*وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ..* هم وحی شد، هم دل مادر آروم شد، هم بهش قول دادن موسی رو برمیگردونن، هم قول دادن پیغمبر میشه در آخر .. اما من از شما مردم سوال میکنم کسی دل ربابُ آروم کرد یا نه؟!.. سه تا نکته بگم نکته‌ی اول، مادر موسی از بچه‌ی یه روزه‌ش به ظاهر گذشت .. مادرا حرف منو میدونن از بچه‌ی یه روزه گذشتن راحت تره تا از بچه‌ی شش ماهه .. شش ماه توی بغل رباب خندیده بود .. دومین مطلب، مادر موسی بچه رو گذاشت رو آبِ روان .. یااباعبدالله اما ابی عبدالله بچه رو گذاشت وسط خون ها قنداقه غرق خون بود آب روان نبود یه دریای خون .. سومیشم بگمُ ناله بزنی یااباعبدالله .. بگم آقاجان بمیرم برات .. پدر حضرت موسی نبوده، مادر بچه رو سپرد به آب روان .. عمران نبود اما کربلا بچه تو بغل بابا دست و پا زد ... ابی عبدالله نگاه دید گوش تا گوش علی پاره شده .. یه نگاه کرد خودش تیر سه شعبه رو کشید بیرون .. خودش بچه رو تو خاک گذاشت .. بلند بگو یاحسین ..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ✓اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net