┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ |⇦•حالا که ميرى یه وقت... و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم ۹۹ به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ●•┄༻↷◈↶༺┄•● حالا که ميرى یه وقت دير نکنى جلوىِ خيمه، من و پير نکنى من به تو تکيه زدم، با رفتنت کوهِ من، من و زمين گير نکنى تا بشى و تا بشيم چه فايده؟! سير بشيم، تنها بشيم چه فايده؟! اگه صدتا صدتا مشک آب بيارى ولى بى سقا بشيم چه فايده؟! همه از دست تو آبرو ميخوان خاک پاهات و برا وضو ميخوان اگه آب نشد نشد، پاشو بيا بچه ها آب نميخوان عمو ميخوان يه تارِ موت و به دنيا نميدن چشمات و به صدتا دريا نميدن به تو قول ميدن تمومِ دخترام بميرن معجرِ به اينها نميدن به سرت عمودِ آهنين زدن تو حسين شدى برا همين زدن کمرِ تو کمرِ من و شکست تا زمين خوردى، من و زمين زدن اى علمدار! تو رو با عَلَم زدن قد و بالاىِ تو رو بهم زدن چهار هزار کمون بدستِ يکی يکى اومدن روى تنت قدم زدن صدامُ تا نشنيدن كاري بكن گِريَمُ تا نديدن كاري بكن صداي اسباشونو نميشنوي دَمِ خيمه رسيدن كاري بكن نزن اين نيزه ها رو با پات عقب خودتُ هي ميكشي چرا عقب تير تو چشمت بود و افتادي حالا از جلو درش بيارم يا عقب؟! به چشمش بود تیریُ چو با صورت زمین افتاد دوباره تیر با شدت به چشمِ او فرو می رفت *فقط همین قدر بگم: یه کاری کردن با سَرِ عباس، همه ی سرهارو وقتی بالا نیزه زدن،تنها سری که بالا نیزه بند نشد، سرِ عباس بود،ای حسین...* تو مگه قرار نبود دير نکنى جلوى خيمه من و پير نکنى تو مگه قرار نبود با رفتنت کوهِ من! من و زمين گير نکنى؟ :علی اکبر لطیفیان *بی بی سکینه، جلو خیمه ها منتظر،می گفت: الان عموم میاد، حرفِ عمو نشد نداره، زینب زن و بچه هایِ دیگه رو دلداری میداد،همه دارن نگاه میکنن، عباس خودش فرمود: من رو سمت خیمه ها نبر، یه مرتبه به زن و بچه ها خبر رسید بابا داره میاد، عمو داره میاد، هر چی نگاه کردن دیدن حسین داره میاد، اما پشتِ سرش دیگه عمو نمیاد، اما این باری که حسین داره میاد با دفعات قبل فرق میکنه، یه دست به عنانِ ذوالجناح، یه دست به کمر گرفته، همه دارن گریه میکنن،مات و مبهوت موندن، از عمو چه خبر؟ چرا بابا با قدِ خمیده داره میاد، همه نگاه ها به حسینِ، می دونید چه کرد ابی عبدالله؟ اومد جلو خیمه ی عباس، عمودِ خیمه رو کشید، یعنی بدونید، دیگه این خیمه صاحب نداره، ناله ی زن و بچه بلند شد، داغِ اباالفضل یه کاری کرد دیدن حسین داره بلند بلند گریه میکنه، حسین داره داد میزنه، فقط یه جمله گفت:زینبم! برو گوشواره از گوشِ بچه ها در بیار، دیگه علمدارم رو کشتن...زن و مرد، پیر و جوان، شبِ اباالفضلِ، بلند صدا بزن:حسین... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ✓اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net