┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۹ به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ●•┄༻↷◈↶༺┄•● *اینقدر امشب،شبِ بزرگ و باعظمتی است، که ابی عبدالله مهلت گرفت که قرآن بخونه، عبادت کنه، یه شب مهلت گرفت تا بعضی ها رو حُر کنه، شاید یکی بیاد سمتِ خیمه هاش، پاسبانِ خیمه ها عباسِ، جلوتر از همه ی خیمه ها،خیمه ی عباسِ، یعنی تا عباس هست، احدی جرأت نمیکنه نزدیکِ خیمه ها بشه... همچین که قدم میزنه،یه وقت شنید یه صدایی میآد، یه نگاه کرد فرمود: چه کسی است که جرأت کرده نزدیک خیمه ها بشه؟ یه وقت دید حُر داره میآد، میگه:عباس! منم حُر.. چی میخوای؟ گفت: اومدم آقام رو ببینم..."آمدم راه ببندم، که به تو دل بستم" سرش رو پایین انداخت، اول حرفی که ابی عبدالله زد:فرمود: حُر! سرت رو بالا بیار...گفت:حسین جان! دلِ بچه هات رو لرزوندم.... امشب غوغایی بود در دشتِ کربلا،خیمه ی هاشمیون، خیمه ی اصحاب، همه دور هم لبخند میزنن، خوشحال بودن، اما با هم حرف میزدند، به هم می گفتن: اینا بچه های پیغمبرند، بچه هایِ علی و زهرا هستند، فردا اول نفر ما بریم میدون جونِ مون رو فدا کنیم، اما تو خیمه ی بنی هاشمیا، همه میگفت: فردا اول ما بریم،اینها مهمان ما هستند، اینقدر زینب دلشوره داشت، آخرین شبی است که زینب نگاه به قد و بالایِ حسین میکنه،آخرین شبی است که رقیه راحت میخوابه، آخرین شبی است که رباب علی اصغر رو بغل گرفته،"یا اباعبدالله!"...خدا رحمت کنه اونایی که برا حسین بلند بلند گریه میکنن، پیغمبر فرمود:زهرا جان!حسینت رو لب تشنه می کشن، گریه کرد گفت:بابا! اون روز شما هستید؟ فرمود:نه، باباش علی هست؟نه، من هستم:نه گفت: پس کی برا حسینم گریه میکنه؟ فرمود پیغمبر: زهراجان! غصه نخور، آخرالزمان یه عده ای میان، مرداشون برا حسین مثه زنِ جوان مُرده گریه میکنن...بعد صدیقه ی طاهری دستش رو بالا آوُرد، برایِ همه ی شماها دعا کرد، فرمود: منم فردایِ محشر یه دونه از اونها رو تنها نمیذارم..."مادرجان! شبِ عاشوراست.." حبیب میگه: داشتیم دور خیمه ها میگشتیم ببینیم کسی یه وقت نزدیکِ خیمه ها نشه، میگه: یه وقت دیدم از دور یه نفر هی میشینه، لحظه ای بعد بلند میشه، حرکت میکنه،باز میشینه، گفتم: کیه که نزدیکِ خیمه ها شده؟ با عجله اومدم دیدم ابی عبدالله است، داره هی مناجات میخونه، این بوته ها و خارهای بیابون رو میکِنه، گفتم: آقاجان! چه میکنی؟ فرمود: حبیب! فردا همه ی مارو میکُشن، خیمه ها رو غارت میکنن، زن و بچه ام آواره ی بیابان ها میشن، میخوام این خارها کمتر پاهایِ بچه هام رو آزار بده...حسین....دستت بیاد بالا، با تمام وجوت صدا بزن: یا حسین!... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ✓اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net