#روضه و توسل جانسوز ویژۀ هفتم ماه صفر شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده شبِ نهم ماهِ صفر سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی
┄┅═══••↭••═══┅┄
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
https://eitaa.com/babolharam
┄┅═══••↭••═══┅┄
نشستم گوشهای از سفرهی همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از رویِ پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفتهایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا میکند عالَم به تشویقِ حسین، امّا
دهانِ خاتمِ پیغمبران واشد به تحسینت
*همه حسین حسین میگفتند...دو نفر حسن حسن زیر لب میگفتند...یکی جدش پیغمبر...یکی هم مادرش فاطمه...(امشب امام حسن برات کربلا میده...اگه نگیری تقصیر خودته...)*
تو دینِ تازهای آوردهای از دیدِ این مردم
که با یک گُل، کنیزی میشود آزاد در دینت
*کنیز براش گل اورد فرمود:آزادت کردم.*
مُعزالمومنین خواندن، مُذل المومنین گفتن
اگر کردند تحسینت، اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای «والتین و الزیتون»
که میچینند مضمونِ آسمانها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمیگشتند
*هر چی سفیر میفرستاد،برنمیگشتند. همه میرفتند لشگر معاویه...خیلی غریبی...برادرت فقط یه سفیر فرستاد...بالای دارلاماره گریه میکرد...بهش گفتند:مسلم بَدِه...گریه نکن...گفت:برای خودم گریه نمیکنم...."والله ما لِنَفسی بَکَیتُ و لکن اَبکی لِلحسیَن و آلِ الحسَین..."حسین جان...آقا هر جور حساب میکنم غریب فقط خودتی...غریب فقط خودتی...غریب اونیه که همدم اشک و آهه...دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه...حسن...حسن...حسن جان...*
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمیگشتند
خدا واداشت جبرائیلهایش را به تمکینت
بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید
که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت
بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت
خدا حیرانِ شمشیرِ علی در بدر و خندق بود
علی حیرانِ تیغِ نهروانت، تیغِ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
*اصحابش می آمدند جانماز از زیر پاش میکشیدند...*
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبّینت
تو را پایین کشیدند از سرِ منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمیآورَد پایینت
درونِ خانه هم مَحرَم نمیبینی تحمّل کن
که میخواهند، ای تنهاترین؛ تنهاتر از اینت
تو غمهایِ بزرگی در میانِ کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
*چه غم هایی دیدی بین کوچه ها...؟!به هر جا مادری از شوق دست طفلِ خود گیرد/
در این کوچه گرفته طفل،دستِ مادرِ خود را...مادر! داری راه رو اشتباه میری ...*
تو غمهایِ بزرگی در میانِ کوچهها دیدی
*در وسط کوچه تو را میزدند/کاش به جای تو مرا میزدند.../چرا شده گوشه ی چشمت کبود.../به من بگو مگر علی مُرده بود...وای من و وای من و وای من...میخ در و سینه ی زهرای من....*
تو غمهایِ بزرگی در میانِ کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستانِ سنگین بیشتر شد داغِ سنگینت
سرِ راهت میآمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخمِ دیرینت
*حسن جان....حسن جان....*
برای جاریِ اشکت سراغِ چاره میگردی
که زینب آمده با چادرِ مادر به تسکینت
به تابوتِ تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد
چه میشد مثل مادر نیمهی شب بود تدفینت
*ای کاش شبانه تدفینت میکردند که اینقدر تیر به تابوتت نمیزدند...*
صدایت میزند اینک یتیمت از دلِ خیمه
که او را راهیِ میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوشِ برادر دست و پا زد جانِ شیرینت
کدامین دست،دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
"فَاتَّقاهَ الغلام بیَدِه..."دست رو سپر عمو کرد...شمشیر رو به نیت امام حسین پایین آورد "فَاَطنَّها عَلی الجلد... فَاِذا هی المعلَّقَه..."دست به پوست آویزان شد..."وَ نادَی الغلام: یا اُمّاه..."*
کدامین دست،دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخمِ غمهایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفره ی همواره رنگینت
شاعر_سیدحمیدرضابرقعی#
*اگرچه عازم قبر شهید کربلا هستیم/به هر موکب نمک گیر امام مجتبی هستیم...حسن جانم...حسن جانم...حسن جانم....*
#حاج_میثم_مطیعی
#ویژه_ایام_صفر
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
https://eitaa.com/babolharam