۱۶ 🖊به قلم: حجت‌الاسلام علی شعیبی وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا سوره اسراء | آیه ۲۳ و به پدر و مادر با نیکی رفتار کن؛ اگر يكى يا هر دو آن ها در كنار تو به پیری رسيدند به آنها اوف نگو و توهین نكن و با آنها با ادب و نیکو سخن بگو. 📝 یه آشنایی کوچیک با اُف؛ کمترین درجه از بی‌احترامی زبانی است. یا کلمه و حرکتی است که ناخشنودی شخص را نشان می‌دهد و از کراهت و سختی او درباره طرف مقابل حکایت می‌کند. پیرمردی گریان به همراه پسرش نزد رسول‌خدا آمدند. پیرمرد به پیامبر گفت: «این پسر من است؛ از کودکی او را رشد داده و همه نیازهایش را برطرف کردم. اکنون او جوانی نیرومند و ثروتمند است و من پیرمرد ناتوان و فقیر. او حتی به اندازه خرید غذا نیز به من کمک نمی‌کند». رسول‌خدا به جوان فرمود: «چرا به پدرت کمک نمی کنی؟». جوان گفت: «چیزی ندارم». پدرش گفت: «یا رسول الله! دروغ می‌گوید؛ انبارهایش پر از گندم و جو و کشمش و خرما است». پسر گفت: «ای رسول‌خدا! من توان مالی ندارم. آنقدری دارم که فقط می‌توانم خانواده‌ام را اداره کنم». رسول‌خدا فرمود: «جوان خدا ترس باش! و به پدرت کمک کن، او زندگی‌اش را در راه تو فدا کرده است». سپس فرمود: «برای این که به شما سخت نگذرد، یک ماه خرج او را من می‌دهم، یک ماه تو بده، خداوند به تو پاداش می‌دهد؛ آنگاه پیغمبر خرج یک ماه پیرمرد را پرداخت نمود». پیرمرد به خانه‌اش برگشت. پس از یک ماه خرجش که تمام شد، نزد پسرش آمد و کمک خواست. پسر کمک نکرد و گفت: "چیزی ندارم" پیرمرد بار دیگر نزد پیغمبر آمد و از پسرش شکایت نمود. رسول‌خدا، جوان را احضار کرد و فرمود: «چرا به پدرت نمی رسی؟». جوان دروغ قبلی‌اش را تکرار کرد و گفت: «چیزی ندارم». پیامبر فرمود: «جوان! امروز خورشید غروب نمی‌کند؛ مگر اینکه تو از پدرت فقیرتر خواهی بود». جوان از نزد رسول‌خدا بیرون رفت. ناگهان همسایه‌ها سراسیمه به نزدش آمدند و گفتند: «ما از بوی گند انبارهایتان آسایش نداریم». جوان وحشت‌زده و شتابان به سراغ انبارها رفت؛ ناگهان دید هرچیزی که در انبارها ذخیره کرده، گندیده شده است. کارگرهایی را با دستمزد زیاد به کار گرفت تا آن مواد گندیده را از انبارها به خارج از مدینه ببرند. پس از آن سراغ کیسه‌های طلا و نقره رفت تا دستمزد کارگرها را بدهد ولی با تعجب دید همه آن ها تبدیل به سنگ شده‌اند. جوان از شدت غم و اندوه مریض شد و سلامتی و نشاط جوانی را نیز از دست داد. پیامبر از حال جوان که آگاه شد فرمود: ای کسانی که عاق پدر و مادر خود هستید، عبرت بگیرید. همانطور که آن جوان تمامی دارایی‌اش را در این دنیا از دست داد؛ در آن دنیا نیز زندگی بهشتی را از دست داد و به جای آن زندگی جهنمی را برای خودش خرید» . 🔍 داستان‌های بحارالانوار، جلد ۱۰، صفحه ۳۹ 📌 حواسمون به اُف‌هایی که میگیم؛ باشه... ┅═✧❁❁••❁❁✧═┅ 🆔 @bahaare_delha ┅═✧❁❁••❁❁✧═┅