📓کتاب اقدس مقاله ي محققانه استاد در اين زمينه را با عنوان «كتاب اقدس» در ذيل مي خوانيد: «نخستين بحث كتاب شناسي كه قبلا به نظر خوانندگان ماهنامه ي تحقيقي «گوهر» رسيد مربوط به كتاب تاريخ قديم و جديد بابيه بود كه دنباله ي آن به موضوع كتاب مطالع الانوار، ترجمه ي دوان بريكرز ]و[ تأليف شوقي افندي، كشيده شد كه پس از چاپ و انتشار، به ملا محمد نبيل، شاعر زرندي مداح ميرزا حسينعلي بها نسبت داده شده بود. اين بحث چند تن از مبلغان و پيش كسوتان معروف هر دو دسته ي بابي و بهايي را برانگيخت تا بر آن خرده بگيرند و رد و انتقادي بنگارند كه پاسخ آن ها نيز بعدا در ضمن مقالات تكميلي به استحضار خوانندگان حقيقت جو رسيد. اينك مي خواهيم بحث تازه ي كتاب شناسي را در مورد «كتاب اقدس» تصنيف ميرزا حسينعلي بها، بر پژوهندگان بي طرف عرضه داريم و برخي نكات و دقايق را كه در طي مراجعه و مقايسه ي نسخه هاي متعدد خطي و چاپي اين كتاب دريافته ايم، بر بساط پژوهش و سنجش قرار دهيم تا نظر خوانندگان را به سير نظر درباره ي آن جلب كند. پيش از آغاز بحث، بايد راجع به كيفيت تصنيف اين كتاب نظري افكند و ديد با وجودي كه از تاريخ جدايي فرزندان ميرزا بزرگ نوري در ۱۲۸۰. ق و تشكيل دو فرقه ي بهايي و ازلي و تفرقه ي ميان آن ها از سال ۱۲۸۵، هر دو گروه در كشور عثماني زير اسم بابي به سر مي بردند و بنا به تعهداتي كه هنگام توقف بغداد و قبول تابعيت سپرده بودند، درباره ي عقيده ي مذهبي خود، كه نوعي از تصوف معرفي شده بود، حق هيچ گونه تبليغ و ترويج شفاهي و كتبي نداشتند و به همين سبب در طول مدت چهل سال، قادر به جذب افرادي از عنصر عرب و ترك و ارناؤط حتي به تعداد شماره ي انگشتان دو دست نشدند و هر كاري انجام مي دادند، خواه در عكا و خواه در قبرس و از پيش در آدرنه و بغداد، در پرده ي استتار انجام مي گرفت و مربوط به همان عده ي ايراني بود كه از كاشان و اصفهان و شيراز و تبريز و بلده ي نور دنبال ايشان به كشور عثماني رفته بودند. پس از بيست و اندي سال، چند بار اظهار انكار و تكرار ادعا و سكوت، عاقبت در سال ۱۲۹۰ يا ۱۲۹۲. ق دفتري مشتمل بر شش هفت هزار كلمه به نام «اقدس» به زبان عربي براي تسجيل انفصال و استقلال خود از بابيان، در عكا تدوين شد كه صورت هاي متعددي از آن به خط چند تن خطاط كه با خود از اين برده بودند در پرده ي استتار نوشته و به اتباع مطمئن سپرده شد. در ضمن تكرار استنساخ، نسخه ها گاهي به دست افراد عربي داني مي افتاد كه در آن آثار ضعف انشا و نقص ماده ادبي مي جستند. در سال ۱۳۰۸ كه مدتي بود ميرزا حسينعلي به واسطه ي پيري و بيماري، كارهاي دنيوي و ديني خود را ميان دو پسرش: عباس افندي (غصن اعظم) و ميرزا محمدعلي (غصن اكبر) قسمت كرده بود و هر كدام در بخشي از امور دسته جمعي مشغول انجام بودند 📓کتاب اقدس، محيط طباطبايي، صص۱۴-۱۶ 🚫@bahaiyat🚫