مرد فقیر و بقال 🙃مرد فقیری بود که همسرش کره می‌ساخت و او آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت، 😊آن زن کره‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویی می‌ساخت. 😊 مرد آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید. 😯روزی مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. 😳هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. 😡او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمی‌خرم، 😶تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است. 🙁مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: 😰 ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم. پ.ن دست بالای دست بسیار است 👌 🎨 پاتوق دختران بهارنارنج 🍊 @baharnarenj2251🍊