🌱🤍🌱🤍🌱🤍 🚫 🤍🌱🤍🌱🤍🌱 🌱🤍🌱🤍🌱🤍 روزها ، گوشم خیلی درد میکرد . مثل معتادا ،روزی چند بار مُسکن میخورد که شاید چند دقیقه ای بتونم نفسِ بدون مشقّت بکشم.. اوایل سال هشتمم بود. به خاطر اذیتی که داشتم، بعضی وقتا حوصله مدرسه رفتن نداشتم .. اما اگه نمیرفتم از درس عقب میوفتادم.. خودم رو مجبورکردم که به مدرسه برم. اخه آقا امام زمان (عج) سرباز بیسواد به دردش نمیخوره. سر کلاس رسیدنی ،یه مسکن مینداختم و بی خیال حواشی مدرسه، درسم رو یاد میگرفتم.. اون موقع ها اواخر دوره کرونا بود ،مدرسه هم دست و پا شکسته دایر بود،به همین خاطر وقتی حضوری میشد، کلی ماسک تک لای و دو لای و سه لای و الکل و چه و چه وچه ، تو کیف هر دانش اموزی پیدا میشد، اما من چون تو راه تنفسم مشکل داشتم ،نه ماسک میزدم نه الکل.. -معاون: حسینی ، ماسکِت کو؟ +من: اقا ، من نمیتوم ماسک بزن! -سوسول بازی در نیار حسینی.. برو از رو دفتر کنار میز من، از تو اون کمد سفید وسطیه ،کشوی سومی از بالا ، یه ماسک بردار بزن و بیا ، دومی رو باز نکنیا! بدوو، زنگ خورد.. +آخه آقااا.. -آخه ماخه نداریم بجنب! زود باش زنگ بخوره معلمت نمیزاره بری کلاسااا! بدو.. کشو دومی رو هم باز نکن! +ولی آقا.. -عه، مگه با تو نیستم..،بچه پروو ، برو دیگه.. به کشو دومی کاری نداشته باش! + اووووم، چشم آقا.. از پله های راهرو که داشتم میرفتم بالا با صدای نسبتا بلندی گفت: -افرین پسر خوب ، کشو دومی رو باز نکنیا! کلاهمون میره تو هم.. +چشم اقا... معلوم بود خیلی استرس داشت ، همین جور که داشتم پله هارو یکی یکی بالا میرفتم ،با خودم میگفتم : (چی گفت؟ کشو دومی رو باز نکنم؟ مگه توش چی هست؟) هینجور با خودم فکر میکردم که مگه تو کشو دومی چی هست که اینقدر اقای معاون تاکید کرد بازش نکنم ؟ داشتم از فضولی منجر میشدم.. به محض رسیدن به دفتر، مستقیم رفتم سر کشو دومی! |: