باز شوهر بی بهانه با ادایی کودکانه هیکل چون استوانه میکند غر غر به خانه یادم آید روز اول گردنش کج, دست و پا شل پیش بابا موش می شد سرخیش تا گوش می شد دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک شاد و چابک چشمهایم همچو آهو عطر موهایم چو شب بو می شنیدم از لب او حرفهایی همچو جادو من غلام خانه زادت جان دهم هر دم به یادت گر نیایی خانه ی من می گریزد روحم از تن بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همانجا شد به پا جشن عروسی کیک و شام و دیده بوسی بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم قسمتم یک مرد جانی اندکی لوس و روانی بی اراده همچو یابو! پرخور و مغرور و پر رو بشنو از من جان خواهر هر که کرد این دوره شوهر خاک بر سر گشت و حیران شد پشیمان، شد پشیمان، شد پشیمان😂😂🤪'