💠 💠 💢گران ترین چادر ✍️۱۹سال بیشتر نداشت و سه ماه بود که عقد کرده بود و در کل زندگی پر از سختی و پستی و بلندی اش تنها همین سه ماه را با شیرینی وخوشی زندگی کرده بود... دلم بسیارگرفته بود ... چرا که از ابتدای ماه مبارک تا روز سوم که دغدغه مصاحبه کنکور دکترا را داشتم، جلسه سخنرانی نداشتم... روز سوم ماه مبارک به مشهد مقدس رفته و در دانشگاه فردوسی مصاحبه دادم... درست روزی که دختر دایی در نزدیکی محل تبلیغ ما تصادف کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود... 👈غم از دست دادن او و عدم فراهم شدن موقعیت تبلیغی بسیار آزارم میداد... ما در شهرستان مهریز یزد برای تبلیغ حضور پیدا کرده بودیم... در این منطقه خانم های همسایه باهم جلسه قرآن تشکیل میدادند و در مدت زمانی کمتر از یک ساعت به قرائت زیارت عاشورا، دعای روز ماه مبارک و خواندن جزء قرآن مربوط به آن روز جلسه را خاتمه میدادند و گویا اصلا حوصله جلسه احکام و سخنرانی و ... را نداشتند... 💢مشاهده ادامه مطلب: 👇👇👇 https://www.balagh.ir/content/12993 🔴پایگاه اطلاع رسانی بلاغ 🆔 @balagh_ir