بسم الله الرحمن الرحیم 🟣تبعیض مثبت؛ مطالبه‌ی فرصت‌سوز خوارج از امیرالمؤمنین علیه السلام 1️⃣پرده اول: عصر رسول الله و خلفای سه‌گانه؛ به مقتضای کتاب خدا و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله، تا زمان وفات پیامبر، در جامعه اسلامی هیچ قبیله‌ای بر هیچ قبیله دیگری برتری نداشت و تنها سنجه برتری، تقوا بود. پس از رحلت رسول الله، در مدرسه خلفا برتری قریش بر قبایل دیگر که از زمان سقیفه «موجّه» شده بود، به تدریج با تفسیر به رأی و جعل روایات، به یک امر «مقدّس قرآنی» نیز تبدیل شد تا بتواند جایگاه «اهل البیت» را در فرهنگ مسلمانان بگیرد. امتداد سیاسی این تحریف آشکار این بود که کارگزاران خلفا غالبا از قریشیان انتخاب می‌شدند و غیرقریشیان حتی در صورت کارآمدی، جایگاه چندانی در دستگاه کارگزاری خلفا نداشتند. شورای شش نفره از قریشیان انتخاب شد و دستورات به گونه‌ای برای شورا صادر شد که خروجی شورا یک خلیفه قریشی باشد. در عصر عثمان نیز استیلای قرشیان بر امر سیاست ادامه یافت (لم تمض سنة من إمارة عثمان حتى اتخذ رجال من قريش أموالا في الامصار وانقطع إليهم الناس...) (تاریخ طبری) قریشیان افزون بر اشغال بیشترین جایگاه حاکمیتی، از جهات دیگر نیز غلبه یافته بودند؛ در عرصه‌ی اقتصاد رانتهای مالیِ موجّه شده و مقدس شده‌ای که به قریشیان اختصاص می‌یافت، به بالاترین حد ممکن رسیده بود! در عرصه فرهنگ و دانش، خلیفه دوم قاریان معروف بلاد را از قرائت قرآن با لهجه‌ی غیرقریشی منع می‌کرد! چنان‌که ابن‌مسعود را از قرائت حتی یک کلمه‌ی قرآنی به لهجه‌ی هذیل منع کرد (فإذا أتاك كتابي هذا فأقرء الناس بلغة قريش ولا تقرئهم بلغة هذيل) و کتابت قرآن را فقط به رسم الخط قریش قبول داشت (فاكتبوها بلغة مضر فإن القرآن نزل على رجل من مضر) املای قرآن را نیز فقط توسط جوانان قریش مقبول می‌داشت (لا يُملِينّ في مصاحفنا هذه إلا غلمان قريش او غلمان ثقیف)! خلیفه سوم نیز چهار نفر را مأمور توحید مصاحف کرد که فقط یکی از آنها (زید بن ثابت) غیرقرشی بود اما دستور داد که در هنگام اختلاف، نظر زید را کنار بگذارند چون قرآن به لغت قریش نازل شده است! با این‌که زید از همه آنها قرآن‌شناس‌تر بود! یکی از دلایل اعتراض مسلمانان به عثمان که منجر به قتل او شد، اعطای امتیازات ویژه به قریش (بویژه امویان و مروانیان) بود! پروژه برترسازی قریش در عرصه‌های مختلف سیاست،اقتصاد و فرهنگ موجب خشم سران و فعالان قبایل دیگر شده بود... 2️⃣پرده دوم: جنگ صفین؛ در ماجرای حکمیت، پس از آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام با اکراه فراوان آتش‌بس را پذیرفت، نوبت به تعیین حَکَم رسید. حضرت که می‌دانست معاویه عمروعاص را انتخاب خواهد کرد، فرمود: «معاویه هیچ یک از قریشیان اطراف خودش را به شایستگی عمروعاص نمی‌داند بنابراین او را به حکمیت انتخاب خواهد کرد پس شما هم باید ابن عباس را انتخاب کنید چرا که ابن‌عباس هر گرهی را که عمرو ببندد می‌تواند بگشاید و هر گرهی را که او بگشاید می‌تواند ببندد...». اما اشعث به ایشان اعتراض کرد که ما نمی‌توانیم بپذیریم که در میان مسلمانان دو نفر از قریش به حکمیت انتخاب شود! اگر آنان یک قرشی انتخاب کرده باشند، ما باید یک غیرقرشی انتخاب کنیم! امام که دانست منظورش ابوموسی است، فرمود: شخصی که شما می‌گویید در مقابل خدانشناسی مانند عمرو فریب خواهد خورد.... اما اشعث در پاسخ گفت: «به خدا سوگند اینکه حکمین به چیزی که ما دوست نداریم حکم کنند اما یکی از آنها یمنی باشد، برایمان دوست‌داشتنی‌تر است تا این‌که به آن‌چه که دوست داریم حکم کنند اما هر دو مُضَری (قریشی) باشند!» (وَ اللَّهِ لَأَنْ يَحْكُمَا بِبَعْضِ مَا نَكْرَهُ وَ أَحَدُهُمَا مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ أَحَبُّ إِلَيْنَا مِنْ أَنْ يَكُونَ بَعْضُ مَا نُحِبُّ فِي حُكْمِهِمَا وَ هُمَا مُضَرِيَّان‏)! ❌این استدلال اشعث، استدلال عجیبی است! چرا یک غیرقرشی، حتی اگر ناکارآمد باشد و به ضرر کوفیان حکم کند، باز هم باید مقبول‌تر باشد؟! چنین استدلالی نشان می‌دهد که او برای مبارزه با سیطره قریش بر امر سیاست، می‌خواهد یک «غیرقریشی ناکارآمد» را بر یک «قریشی کارآمد» ترجیح دهد! این همان «تبعیض مثبت» است که «کارآمدی» در پای آن قربانی می‌شود و آتشی به پا می‌کند که «منافع ملیِ» کوفیان در آن می‌سوزد. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ البلاغه 287 https://eitaa.com/banahjolbalaghe 🆔https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a