ناراحتم! اما نا امید نه. به این فکر میکنم که ما همیشه باید برای خدا تلاش کنیم. نه برای آدمها! نه برای نام ها! آدمها همینند. کم باهم کنار می آیند و زیاد از هم طلبکارند. و خیلی هایشان توی میدان عمل، توپ را می اندازند توی زمین مردم. بار زیادی از دوش مردم برنمیدارند. که گاهی سنگین ترش هم میکنند. و از همه مهمتر... خیلی فراموشکارند. فراموشکاری البته ایراد همه مان است. این افیون فراموشی خیلی هامان را فرو داده توی تکرارهای فاجعه‌ آمیز. بعد از رفتنت... سید! با توام! بعد از پرواز اردیبهشتی ات، لحظه‌ های نفرت‌انگیزی دیده ایم. نه که تماما سیاه، نه. ولی پر از جای خالی تو...! کاش نمیرفتی! کاش الان، نه توی روستاهای محروم سیستان ، نه لب مرز، نه در میدان... که لااقل گوشه ی پاستور، پشت میزت نشسته بودی و انگار هیچ آب از آب تکان نخورده. اما من خلاف همه میگویم توباز هم بارها و بارها تکرار میشوی. زمانه حتی بهتر از تو خواهد زایید. موی ما مثل مادرهای ما شاید سفید شود تا مثل رجایی ، مثل بهشتی، مثل مطهری، دوباره تکرار شود. اما این سلسله قطع نمی‌شود. ما به امید ظریف کاری های خدا زنده ایم، به امید سورپرایز هایش. به امید زیباترین درام هایی که برای ما می‌نویسد. امید به خدا... @banoo_nevesht