🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ﷽ ۲۸ ❇️ روایت بیست و هشتم °•🦋 گاهی در حالِ ساخته شدن برای آینده ای هستیم، که خود از آن بی خبریم. بعضی اوقات ما انسان ها وقتی دچارِ سختی و رنج و مشکلی می شویم، حالت نارضایتی داریم ولی شاید مدتها بعد، متوجه شویم که همان سختی ها چه گشایش ها و فرج هایی برای زندگیمان به ارمغان آورده است. °•🦋 پدرم همیشه روی درس خواندن و کسبِ علم تأکید ویژه ای داشت. مرتبا نمراتم را چک می کرد و در همین حد هم که نمره ام خوب باشد به نظرش کافی نبود و همیشه می گفت مطالعاتت باید بیشتر از حدّ مدرسه و دانشگاه و تکلیف باشد.می گفت هر رشته ای دوست دارید بخوانید ولی تا متخصص شدن ادامه دهید. °•🦋 از طرفی مادرم تمامِ توجه و سخت گیری اش بر این بود که خانه داری ام تمام و کمال باشد و خب جمع این دو با هم گاهی سخت بود. اصلا در خانه همچین فضایی حاکم نبود که چون من درس دارم تلویزیون خاموش باشد یا موقع امتحانات و کنکور مهمانی نرویم یا مهمان نیاید. °•🦋 تازه دائما وسط درس خواندنم وقت و بی وقت مادر صدایم می کرد که مثلا فلان کار را انجام بده. همیشه هم تکرار میکرد هر چقدر هم درس بخوانی بلاخره باید بلد باشی خانه ات را مدیریت کنی. آن حد از توقع پدر و از طرفی این خواسته مادرم با هم سخت بود. بعضا از این موضوع ناراضی و شاکی بودم و کسی هم توجهی نمی کرد. °•🦋 قضیه علم برای پدرم به اندازه ای پر رنگ بود که شرط ضمن عقدِ من امکان و اجازه ادامه تحصيل مادام العمر بود. حتی یادم می آید در جلسه به قول امروز بله برون بین همه فامیلِ همسرم اعلام کرد دخترم اصلا خانه دار نیست، حتی خانه دارِ شاغل هم نیست بلکه اولویتش بر درس و بعد هم فعالیت در زمینه درسی اش هست. °•🦋 بعد از ازدواج و آمدن به حوزه و تولدِ بچه، تازه برکتِ همه ی سخت گیری های پدر و مادرم برایم روشن شد. بعد از یک دوره سخت، میتوانستم کار و درس و بچه و خانه را در حد معقولی مدیریت کنم و این را مدیون پدر و مادرم بودم. ما دائما درحال رشد و ساخته شدن برای آینده ای هستیم که گاها از آن بی خبریم. 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✍زاهده اینانلو 🆔 [کپی با ذکر منبع بلامانع است.] به 💧بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/1242038283C53201e044e