📌 تکرار ۱۳ دی از صبح که بیدار شدم دلم مثل سیر و سرکه می جوشید، نگران بودم. یکی دو ساعتی از ظهر گذشته بود، تصمیم گرفتم بزنم بیرون، شاید حال و هوایم عوض شود. با دوستم تماس گرفتم، گفتم: بیا سر میدون قدس، یکم قدم بزنیم،حالم خوب نیست. دوستم گفت «میخوای بری بیرون؟ خبرا رو شنیدی؟ کانالا رو چک کردی؟ » حرف‌هایش هول و ولایم را بیشتر کرد. کیفم را پرت کردم روی مبل. شروع کردم به بالا و پایین کردن کانال‌ها. همه‌جا خبر از مفقودی هلی کوپتر حامل رئیس جمهور بود. دستم ناخودآگاه رفت سمت تسبیج و شروع کردم به گفتن «ذکر صلوات». همزمان از شبکه خبر پیگیر خبر‌های تازه بودم. قرار نداشتم. بلند شدم وضو گرفتم تا با نماز خودم را آرام کنم. دوباره شب ۱۳ دی ماه تکرار شد؛ دوباره خواب از چشمان همه‌مان رفت. دقیقه‌ها کش آمده بودند. حالا با اعلام رسمی خبر شهادت رئیس جمهور «فرو ریختم» دست و دلم سمت قلم نمی رود. چه عروج زیبایی و چه پایان شیرینی؛ ملکوتی شدنت مبارک «سید محرومان» فاطمه رحیم‌زاده دوشنبه | ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |