روز سی و هشتم و توسل به بخشی از وصیت نامه زیبای شهید: ای آنکه به خود و عبادتت می نازی! در شب، کرم شب تابی را دیده ایم، فکر کرده ایم طلاست اگر روز نگاه کنیم، می فهمیم که کِرمی بیش پیدا نکرده ایم. بله عباداتمان را با این چشم دنیایی نگاه کرده ایم، دیدیم در آن چیزی هست، ولی آفتاب حقیقت در آن ساعات مرگ، همه چیز را روشن می کند. ای اهل عقل!! وقتی که روشن شود، حقیقت کشف می‌گردد و خودمان خجالت می‌کشیم از همین عبادت ها، وای بر آن روزی که نهان‌ها آشکار شود. ای آنکه به خود و عبادتت می‌نازی بر فرض که بنا به مردن باشد ببینیم چه داریم؟ راستی اگر انسان مردنی شد چه به او تعلق می‌گیرد؟… مثلا ده رکعت نماز خواندیم چند دقیقه وقت صرف آن کردیم؟… خوب ربع ساعت. کارمزدش چقدر است؟ با کسانیکه شب زنده داری کردن سحرها بیدار شدند؟ اگر بنا بشود با عدل با ما رفتار شود هیچ نداریم. بدبخت کسی که خیال کند از خدا چیزی طلبکار است. آخر خدا نیازی به عبادت من و تو ندارد نیازی به حفاظت دین از جانب من و تو ندارد، خودش می‌تواند آنرا حفظ کند که می‌کند. خدا دارد ما را آزمایش می‌کند و ما وسیله هستیم. آخر من و تو چه هستیم که عملمان چه باشد؟ 🌧 @baran_bash