لیست شهدای #چله_استغفار برای دسترسی راحتتر 👇🏼
1. شهید ابراهیم هادی
2. شهید حمیدرضا اسدالهی
3. شهید علی چیت سازیان
4. شهید مهدی باکری
5. شهید محمدرضا عقیقی
6. شهید سید مصطفی موسوی
7. شهید علی اکبر نظری ثابت
8. شهید مهدی خوش سیرت
9. شهید مهدی زین الدین
10. شهید ابراهیم باقریزاده
11. شهید حمید باکری
12. شهید ستار ابراهیمی
13. شهید حسین خرازی
14. شهید محمد معماریان
15. شهید محسن حججی
16. شهید احمد امینی
17.شهید ابراهیم خلیلی
18. شهید محمد تقی رضوی
19. شهید علی هاشمی
20. شهید حسین قجهای
21. شهید محمد اینانلو
22. شهید محمدحسن هدایت
23. شهید محمد گرامی
24. شهید سعید طوقانی
25. شهید مصطفی احمدیروشن
26. شهید محسن وزورایی
27. شهید حسینعلی عالی
28. شهید حمیدرضا بابالخانی
29. شهید حمید سیاهکالی
🌧 @baran_bash
روز سیم #چله_استغفار
و توسل به #شهیده_نسرین_افضل
در آغاز سال 1360 نسرین از فقر فرهنگی شدید کردستان آگاه شد و با برادر بزرگوارش احمد افضل (مفقود الاثر) درمورد رفتن به آنجا به مشورت پرداخت و در همین زمان، جهاد اعلام کرد که جهت رشد هر چه بیشتر فرهنگی خواهران در کردستان احتیاج است که تعدادی از خواهران متعهد به آن خطه عزیمت نمایند و مجدّانه به کار بپردازند. دگر بار شهیده افضل فضیلت الهی خویش را هویدا کرد و با کوشش فراوان خواهران دیگری را جمع کرده و با مشورت با علمای شهر راهی کردستان شد.
وی به خاطر نیاز شدید آموزش و پرورش به مربی، با عنوان مربی تربیتی در مهاباد مشغول به کار شد و همزمان معلمان نهضت سوادآموزی نیز تحت تعلیم او قرار گرفتند.
این شهیده در آخرین شب زندگیش، با وجود تب شدید و بیماری از همسرش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند؛ با وجود پافشاری همسرش برای استراحت، در مراسم دعا حضور یافت و به گفته دوستانش آن شب مثل همیشه او به شدت منقلب بود.
مراسم دعا و نیایش به پایان رسید و این شهیده، در حالی که برای مراجعت به منزل سوار اتومبیل بود، مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از آنجا که همیشه آرزو داشت مانند شهید مطهری به شهادت برسد، پس از یک سال حضور در مهاباد، در شامگاه دهم تیر 61 در اوج خلوص و خدمت به اسلام به آرزوی دیرین خود رسید.
🌧 @baran_bash
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز سیویکم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_حسن_باقری
🎞 کلیپ شهید حسن باقری در بیانات اخیر رهبر انقلاب
گریه برای دشمن!
🌷هوا سرد بود. باران نم نم میآمد. سوار موتور شدیم. نزدیک دار الشیاع، موتور را پایین تپه گذاشتیم و پیاده رفتیم. کلاش و سه تا خشاب داشتم. حسن باقری فقط نقشه دستش بود. بالای تپه دراز کشید؛ دوربین را گرفت و به عراقیها نگاه میکرد. یک مرتبه چشمم به حسن باقری افتاد. دیدم دارد اشک میریزد. تعجب کردم. صحنهای برای گریه کردن نبود. گفتم: آقای باقری برای چه گریه میکنی؟ دوربین را به دستم داد.
گفت: نگاه کن. فاصله زیادی با عراقیها نداشتیم. دیدم یک عراقی سبیل کلفت به سربازها دستور میدهد که روی سنگر پلاستیک بکشند. خندهام گرفت. گفتم: آقای باقری چیزی برای گریه کردن نیست. گفت: ولش کن، چیزی نیست. گفتم: آقای باقری میخواهم بفهمم برای چه گریه میکنی؟ آن موقع بچه بودم، نمیدانستم حسن باقری چه فرمانده بزرگی است. گفتم: حتماً باید بگویی. من مسلح هستم، تو مسلح نیستی. گفت: این حرف دیگری شد. حق با توست؛ من تسلیم!
با من شوخی میکرد. گفت: آقا سید، برای عراقیهایی که توی دوربین دیدی گریهام گرفت. امشب همه اینها صددرصد کشته میشوند؛ خطشکنهای ما اول از اینها عبور میکنند، حالا دارند خودشان را از باران حفظ میکنند. حقیقتاً دلم شکست. تکان خوردم.
حسن را بوسیدم. گفتم: اگر تو فرمانده عملیات باشی صددرصد پیروز میشوی، این بستان آزاد میشود. گفت: انشاءالله آزاد میشود آقاسید، به امید خدا.
📚 کتاب "ملاقات در فکه"
🌧 @baran_bash
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
دلتون شاد به یمن پیروزی جبهه مقاومت ✊🏻
روز سی و دوم #چله_استغفار
و توسل به #شهیده_ریم_صالح_الریاشی
مادری که هیمنه اسرائیل را درهم شکست!
زنی که اسرائیل را به خاک سیاه نشاند!
🎞 توی کلیپ ببینید ✌🏻
#طوفان_الاقصی
#حاج_قاسم
#فلسطین
🌧 @baran_bash
🆔 @soada_ir
سلام
شیرینی پیروزی گوارای وجودتون
روز سی و سوم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_جهاد_مغنیه
قسمتی از سخنرانی حماسی این شهید
بــزرگـــوار در سالــگـــرد شــهادت پــدرش:
ما فرزندان مدرسهای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگی کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمیکنیم؛ ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندی نذر شده و بر آزادگی ایستاده است، باز پس میگیریم.
ما یاد گرفتیم که اگر سلاحت را در جنگ خونین بیرون نیاوری، بردهای خواهی شد در بازار برده فروشان که رحم و مروتی دیگر در آنجا نیست.
ما امروز اینجا آمدیم تا به دشمن صهیونیستی بگوییم که اگر خونی را ریختی این خونها جویهایی میشود در مسیر قدس و فلسطین. ما آمدهایم که به مجاهدان و مبارزانی که در مسیر شهدا گام برمیدارند بگوییم که ثبات زمین از پافشاریهای شماست و ثبات آسمان از ثبات شما میباشد و ما و شما قسم خوردهایم که سلاحهایمان را رها نسازیم و مرزها را ترک نکنیم.
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
🌧 @baran_bash
روز سی و پنجم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_حسین_ولایتیفر
حسین از سختی های دوره تکاوری میگفت دوره کویر و دوره جنگل. میگفت تو دوره کویر خیلی از بچه ها کم آورده بودن هوای گرم و سختی دوره نفس بچهها رو گرفته بود تنها چیزی که بهشون امید میداد صحبتهای آقا بود:
❌اسرائیل ۲۵سال آینده را نخواهد دید.❌
این جمله، عجیب روحیه بچهها رو تقویت میکرد.
میگفت:
افتخار نسل ما اینه که توی عصری زندگی
میکنیم که قــراره اســرائیل توی اون دوره
به دست ما نابود بشه.
#طوفان_الاقصی
#حاج_قاسم
#فلسطین
🌧 @baran_bash
سلام
روزتون پر از خیر و برکت 🌱
روز سی و ششم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_هاشم_کلهر
سرداری که کارش گیر مادرش بود!!
همیشه کارش خفه کردن دوشکای دشمن بود اما شهید نمیشد. بعد از اینکه دستش قطع شده بود. یک روز مادرم داشت نماز میخواند. من و هاشم به ایشان «ننه» میگفتیم. هاشم به ننهام گفت: ما داریم جانمان را قسطی به خدا میدهیم، بعد این مجروحیتهای من هر کدامشان یک شهادت هست.
مادرم گفت که هر چی خدا بخواهد همان میشود، زیاد فکر نکن. هاشم گفت: مادر تو رو به قبله نشستهای. بگو خدایا من از هاشم راضی هستم، تو هم راضی باش. مادرم هم گفت خدایا من از هاشم راضی هستم، تو هم راضی باش.
تا این جمله را مادر گفت؛ هاشم یک پشتک زد و کف پای مادرم را بوسید. گفت این دفعه دیگر تمام است. واقعاً هم همان شد. یعنی تا رضایت مادرم را گرفت ۱۰ روز نشد و شهید شد. هاشم اصلاً عادت نداشت خداحافظی کند و از زیر قرآن رد شود، اما اینبار ساکش را گذاشت روی کولش و چند قدم که رفت، برگشت عقب نگاه کرد و دستش را به علامت خداحافظی تکان داد و رفت. همان عملیات هم شهید شد.
کارش گیر مادر بود و رضایت مادر را گرفت و شهید شد. اگر آدم میخواهد به جایی برسد، دعای مادر پشت سرش باشد خیلی عالی است.
#طوفان_الاقصی
🌧 @baran_bash
سلام
لحظاتتون معطر به عطر صاحب الزمان
روز سی و هفتم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_حسن_سلطانی
روایت خواهر شهید:
یکبار حسن رفت جبهه زخمی شد. دو تا چشم و پاهاش ترکش خورده بود و اعزامش کردند تهران و به ما خبر دادند که حسن زخمی شده در بیمارستان تهران است. من و پدر و مادر آماده شدیم رفتیم بیمارستان. دیدیم حسن روی تخت نشسته و قرآن میخونه. ما دیدیم زیاد تحویل نگرفت فقط سلام کرد و شروع به قرآن خواندن کرد. وقتی قرآنش تموم شد شروع به صحبت کردن با پدر و مادر کرد.
....گفت: تا دیشب پرستاران آب به دهن من میریختند. یکدفعه خواب رفتم و یک نفر در عالم خواب آمد بالای سرم گفت: چشمانت را باز کن وقتی چشام و باز کردم دیدم #امام_زمان (عج) روبروم ایستاده. بهم گفت: بالای سرت و نگاه کن وقتی نگاه کردم دیدم نوشته یا مهدی. بعدش گفت: به رزمندهها بگویید خود را آماده کنند که پیروزی نزدیک است.
روایت همرزم گرامی شهید:
وقتی حسن به عملیات میرفت دیگه آسایش از عراقیها گرفته میشد، بعضیها گفتند وقتی حسن به شهادت رسیده بود از رادیو عراق گفته بودند که؛ ما آخر داغ حسن سیاه را به دل فرماندهاش گذاشتیم. (چون کمی رنگ پوستش سبزه بود عراقیها بهش میگفتن حسن سیاه.)
#طوفان_الاقصی
🌧 @baran_bash
روز سی و هشتم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_علی_اصغر_صادقی
بخشی از وصیت نامه زیبای شهید:
ای آنکه به خود و عبادتت می نازی!
در شب، کرم شب تابی را دیده ایم، فکر کرده ایم طلاست اگر روز نگاه کنیم، می فهمیم که کِرمی بیش پیدا نکرده ایم. بله عباداتمان را با این چشم دنیایی نگاه کرده ایم، دیدیم در آن چیزی هست، ولی آفتاب حقیقت در آن ساعات مرگ، همه چیز را روشن می کند.
ای اهل عقل!!
وقتی که روشن شود، حقیقت کشف میگردد و خودمان خجالت میکشیم از همین عبادت ها، وای بر آن روزی که نهانها آشکار شود.
ای آنکه به خود و عبادتت مینازی بر فرض که بنا به مردن باشد ببینیم چه داریم؟
راستی اگر انسان مردنی شد چه به او تعلق میگیرد؟… مثلا ده رکعت نماز خواندیم چند دقیقه وقت صرف آن کردیم؟… خوب ربع ساعت. کارمزدش چقدر است؟ با کسانیکه شب زنده داری کردن سحرها بیدار شدند؟
اگر بنا بشود با عدل با ما رفتار شود هیچ نداریم. بدبخت کسی که خیال کند از خدا چیزی طلبکار است.
آخر خدا نیازی به عبادت من و تو ندارد نیازی به حفاظت دین از جانب من و تو ندارد، خودش میتواند آنرا حفظ کند که میکند.
خدا دارد ما را آزمایش میکند و ما وسیله هستیم. آخر من و تو چه هستیم که عملمان چه باشد؟
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
🌧 @baran_bash
4.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز سی و نهم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_نادر_مهدوی
فروریختن ابهت آمریکا در خلیجفارس
در سالهای پایانی جنگ، خلیج فارس بسیار ناامن شده بود؛ عراق راحت کشتیها و سکوهای نفتی ایران را میزد. کویت بخشی از سرزمین و عربستان، آسمانش را در اختیار صدام قرار داده بودند. فرماندهان عالی رتبه سپاه، جریان عبور آزاد و متکبرانه ناوهای جنگی آمریکا و نیز سایر کشتیها و شناورهای تحت حمایت این کشور را به عرض امام (ره) رساندند.
حضرت امام (ره) فرمودند: «اگر من بودم، میزدم.»
همین حرف امام، برای سردار شهید مهدوی و جانشینش سردارشهید بیژن گرد و همرزمانشان کافی بود تا خود را برای اثبات این موضوع که با همت و رشادت دلیرمردان ایران اسلامی، خلیج فارس، چندان هم برای آمریکاییها و نوکرانشان امن نیست، آماده سازند.
اولین کاروان از نفتکشهای کویتی آن هم با پرچم آمریکا و اسکورت کامل نظامی توسط ناوگان جنگی این کشور در تیرماه سال ۱۳۶۶ به راه افتادند. این نفتکش، در فاصله ۱۳ مایلی غرب جزیره فارسی، در اثر برخورد با مینهای کار گذاشته شده توسط سردار شهید مهدوی و یارانش، منفجر شد که اعلام این خبر شادی و قوت قلب بالایی را در جمع آنها به ارمغان آورد؛ همدیگر را در آغوش کشیده و یکدیگر را میبوسیدند و از خوشحالی گریه میکردند.
شهید پس از اطلاع از اینکه حضرت امام از شنیدن خبر روی مین رفتن کشتی کویتی و شکست اولین اقدام آمریکا، متبسم شدهاند، چنان مسرور شده بود که همیشه این تبسم را موجب افتخار خود و رزمندگان همراه، میدانست.
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
🌧 @baran_bash
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز چهلم #چله_استغفار
و توسل به #شهید_مصطفی_چمران
🎞 کلیپ هدف تربیت جز بندگی نیست!
به او پیشنهاد شده بود که جزء چهار مردی باشد که در توسعه صنایع نظامی امریکا یعنی صنایع موشکهای دوربرد و تکنولوژی ساخت هواپیمای فانتوم همکاری کند.
او به دوستانش توصیه میکرد که وارد این گروه نشوند و میگفت این سلاحهایی که ما تولید میکنیم امریکا در اختیار اسرائیل میگذارد و اسرائیل با آن مردم #فلسطین ، مصر، لبنان و عموم مسلمانان را هدف قرار میدهد.
لذا به این شکل ما میخواهیم عملی بر ضد خدا انجام دهیم و من نمیخواهم در این گروه شرکت کنم.
من در آمریکا زندگی خوشی داشتم
من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذات را سهطلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غمهای این دلشکستگان باز کنم.
دائماً در خطر مرگ، زیر بمبارانهای اسرائیل به سر آورم، لذت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آههای سوزان خود کنم.
به طور مختصر اگر نمیتوانم این مظلومین داغدیده را کمکی کنم، لااقل در میان آنها باشم، مثل آنها زندگی کنم و دردها و غمهای آنها را به قلب خود بپذیرم.
میخواستم که در این دنیا با سرمایهداران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آنها نفس نکشم از تمتعات حیات آنها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذت زندگی خوش به آنها نفروشم.
#طوفان_الاقصی
🌧 باران باش (تربیت فرزند)
https://eitaa.com/joinchat/1422065903Cdac10fbf21