باز باران با بهانه. میشود از دیده ی کودک روانه باز هق هق مخفیانه. میرسد...از زیربوته ی خاری شبانه یادش امد صبح دیروز بودش او نازدانه,مثال شاهزاده گه دراغوش پدر,گه عمو,گاهی برادر غرق بازیهای,شادوکودکانه اینک اما.... خورده او بارها تازیانه.. مردی با اسب دنبالش روانه میکشد گوش کودک... بهرگوشواره... درپی بابای خود,ان نازدانه میرود هرجای بیابان را شبانه سوی خیمه,میکشد اتش زبانه میزند ان نامرد تازیانه. بابهانه.....بی بهانه آخ بابا... خار درپایم کرده کمانه.. گوش من زخمی,هردوپاره وای بابا باز هم تازیانه....تازیانه...تازیانه 💦⛈💦⛈💦⛈ @bartaren