هدایت شده از ماهی‌تنهای‌تنگ 🏴
عاشقانه‌ترین داستان کوتاه دنیا: ‌‏غسلها و کفنها ثم جلس وحیداً یبکیها بعدها همس فی لحدها «زهراء ! اَنا عَلی...» ‌ غسلش داد و کفنش کرد سپس تنها نشست و گریست... بعد آهسته درون لحدش گفت: «زهرا ! منم علی...» ‌ ‌ ‌