با شمیم تا شفق
هدایت شده از
انباری و اتاق کناری
عکس اول رو گرفتم، صدام کرد. رفتم جلو. گفت: «عصامو نگهدار». از توی کاپشنش عکس پسرشو درآورد. گفت: «حالا با پسرم بگیر».