موسی کلیم الله را توی جشنوارهٔ فجر دیدم. بزرگتر از آن است که بخواهم در موردش بنویسم ولو به تعریف.
اما یک چیزی از این فیلم مدت هاست من را گرفتار خود کرده.
جایی از فیلم به یوکابد وحی میشود:«که ای مادر موسی، او را به نیل بیانداز.»
مادر به تکاپو میوفتد تا راهی پیدا کند فرزند را به آب بسپارد. اما پدر موافق نیست! روزمرگیهای خود را دارد و آیه یأس میخواند که کدام عاقلی بچهاش را میاندازد توی رودخانه؟! از کجا معلوم وحی بوده باشد؟! اصلا تو را چه به وحی!
بالاخره سکوت مادر میشکند. میایستد و میگوید:«وحی گفت مادر موسی! مادر موسی منم!» که یعنی ««من»» تصمیم میگیرم...
میخواهم بگویم مادر موسی هم که باشی، پیامبر هم که بزایی باز یکی هست که فکر کند توهم زدی! خیال کند داری تند میروی و عاقلانه و منطقی رفتار نمیکنی!
وحی منزل هم شنیده باشی باز آدمهای دوروبرت میخواهند کمت ببینند و هزار انگ بچسبانند که اصلا تورا چه به این حرفها!
در نهایت هم توی مسیری که قرار میگیری دست انداز میشوند و ترمزت را میکشند!
اما انگار یکجا باید بایستی... هرچند آرام و زیرلب... هرچند فقط به زمزمه... اما با خودت تکرار کنی که مادر موسی من هستم!!!
این موقعیت برای توست... این کار تصمیم توست... این چهارچوبِ دنیایِ خاصِ توست... این رنگ مورد علاقهٔ تو، این کتاب و فیلم و نقاشی و... مخلص کلام؛ « تو مادرِ موسیِ زندگی خودت هستی!!!»
✍م رمضان خانی
#حتما_ببینید
#موسی_کلیم_الله
#محدودیت_سنی_دارد
نظرات شما 👇
https://daigo.ir/secret/7243141739